ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه

دانلود رمان آهنگ عشق

این رمان حذف شد

…*دانلود رمان آهنگ عشق*…

—-✿❀ نویسنده: خدیجه رحیمی ❀✿—-
—-✿❀ ژانر: اجتماعی، خانوادگی ❀✿—-
—-✿❀ تعداد صفحات: 157 ❀✿—-
—-✿❀ خلاصه ❀✿—-

ماجرای خانواده ای که سرپرست خانواده مجبور میشود برای کار به کشور دیگری برود ،که به خاطر عدم حضورش ،زندگیش روبه زوال و نابودی میرود ،اما با معجزه عشق دوباره زندگی جریان می یابد

—-✿❀ بخشی از رمان آهنگ عشق ❀✿—-

فصل سومخوردمیکنی» .دیگه راجعکیفیت و کمیت جهیزیه صحبت نمیکنم چون اصلاً تو خریدنش نقشی نداشتم !سمیرا با صدای گرفته ای گفت :-من منظورم ناراحت کردن تو نبود .مریم دستهایشرا جلو برد و دستهای سمیرا را با مهربانی فشردوگفت :منم اندازه تو نگران بابا هستم به خاطر همین یک ماه اینجا نیومدمو قضیه حاملگی رو به مامان نگفتم ،چون بابا بیشتر از ظرفیتش برای ما تلاشمیکنه؛ و بعد ادامه داد :از این به بعد برای اومدنمبه این جا اصرار نکنید وبعد با ناراحتی از جا برخاست بطرف پذیرایی رفت .سمانه نگاهی به سمیرا کردوگفت :همین رومیخواستی؟ وبعد با عجلهاو نیز از آشپز خانه خارج شدو به طرف مریم رفت….. ..زغالهای داخل منقل مثل چراغهای قرمز روشن شده بودند .سعید سیخهای جگر راآهستهروی آنهامیچید و هر چند لحظه پشت و رویشانمیکردو گاهیآهسته با بادبزن ،بادمیزدو دوباره زغالها قرمزمیشدند .مریم کنارش ایستاده بود ،بوی خوش کباب شدن جگرها مدهوشش ساخته بود ،سعیدیکی ازسیخهای آماده را به طرفش گرفت و گفت :-بیا بابا جون ببین پخته؟ مریم بالبخندگفت :بابا بزار همشآماده بشه ،با هممیخوریم .سعید گفت :الان همش آمادهمیشه ،تو فعلا اینو بگیروبعدبا صدای بلندی گفت :عاطفه چند تا نون لواش بیار ،عاطفه با عجله نان بهدستبه طرف آنها آمد و سعید بقیهسیخهارامیان لواشها گذاشت و بعد هر سه داخل شدند .سمیرا سفره راآهنگ عشقپهن کرده بود ،سمانهو میلاد کنار سفره نشسته بودند .بدون حرفی ،همهمشغول خوردن شدند .سعید با خنده گفت :عاطفه شامچی پختی؟ عاطفهکهمشغول درست کردن لقمه بود ،گفت :-این شامه دیگه ،سعید باخنده گفت :من با اینیهسیخ جیگر سیرنمیشم ،شوخی نکن !سمیرا با خنده گفت :بابا نگران نباش .عدس پلوپخته .سعید گفت :-بابا پاشو بیارش ،سمیرا اشاره ای به سمانه کردکردو سمانهگفت :من میرم میارم ولی بابا به تو گفت ،عاطفه چشم غره ای به آنها رفت و گفت :-حالا یکیتونبره بیارهچه فرقی میکنه؟ میلاد گفت :منبرممامان؟ عاطفه گفت :نه و بعدخودش خواست برخیزدکه سمانه با ناراحتی به طرف آشپزخانه دوید…..

این رمان حذف شد

—-✿❀پیشنهاد سایت ماه رمان❀✿—-

…::دانلود رمان اجتماعی::…

…::دانلود رمان مرد دوچهره برای کامپیوتر و اندروید::…

…::دانلود رمان خاطرات خوب دیروز برای کامپیوتر و اندروید::…

 

دانلود رمان عاشقانه
مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
  • adminسلام فایل رمان به ایمیل شما ارسال شد....
  • ساراسلام من مبلغ پرداخت کردم ولی برام دانلود نشده...
  • ناشناسچه قدر زیبا ایکاش شهلا و استاد شاهرخی با هم عروسی میکردن خیلی بده آدمو بذارن تو...
  • Fateme mohammadiسلام دریا جان رمانت خیلی عالی بود بهتر از این نمیشد ولی حیف شد عشق تو با شایان ا...
  • کریمیادامش کجاس...
  • atefehچطور میشه دانلود کرد?...
  • فاطمهعالی...
  • یکتاعالی...
  • م.هتنکس...
  • سرمان ننویسی بهتره.مزخرف...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.