خلاصه: با احساس سر درد شدید، چشم هام رو باز کردم.
اینجا کجاست؟ هرچی فکر می کنم چیزی به یاد نمیارم؛ انگار ذهنم خالی شده.
انگار هیچ خاطره ای ندارم.
هیچ گذشته ای ندارم.
با درد شدید سرم، دستم رو به سرم گرفتم.
در روبه روم باز شد و یک پسر که بهش می خورد بیست و هفت یا بیست کسی نیست؟
و هشت سالش باشه، داخل اتاق اومد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.