دانلود رمان باید رفت اثر melika_sh PDF با لینک مستقیم

رمان باید رفت

༺رمان: باید رفت༻
༺نویسنده: melika_sh༻
༺ژانر: عاشقانه/تراژدی/اجتماعی༻
༺تعداد صفحه: 443༻

دانلود رمان اجتماعی به قلم PDF, melika_sh اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه: زندگی برای همه، همیشه دو رو دارد؛ پر از اتفاقات خوب یا بد، غیرقایل پیشبینی و غیرمنتظره!
با سادهترین برخورد ممکن است مسیر زندگیمان تغییر کند.
از کجا معلوم آدمی که امروز در خیابان به او برخورد می‌کنیم قسمتی از آینده‌ی ما نباشد؟
خیلی وقت‌ها آنقدر همه چیز خوب است، یادمان می‌رود زندگی میتواند یک روی دیگر هم داشته باشد؛ رویی که شاید دلمان نمی‌خواست هیچ‌وقت ببینیم، هیچوقت خودمان را برایش آماده نکردهایم، ولی زندگی از ما نمی‌پرسد آیا آمادهی پذیرش آن هستیم؟
تو هم از زیر و رو شدنش نترس، از کجا معلوم زیرش بهتر از رویش نباشد؟!

پیشنهاد ما:

سیگار سناتور

بخشی از کتاب:
سرم رو از روی میز بلند کردم. شبنم که تا اون موقع بیرون کلاس، به یکی از پسرهای کلاس جزوه می‌داد، اومد.
– بازم تو دیشب تا صبح بیدار بودی؟
– بله!
– مرگ دفعه‌‌‌‌ی دیگه جدا باید بری درس رو حذف کنی!
– نه دیگه قول میدم تکرار نشه!
چشمکی بهش زدم و به پسره اشاره کردم.
– بببینم شیطون خبریه؟
به بازوم مشت کوبید.
– چرت و پرت نگو یه جزوه‌ی ساده بود!
خندیدم.
– والا من و امیرعلی هم از یه جزوه ساده شروع کردیم!
سها خندید.
کولم رو، روی دوشم انداختم همه باهم از کلاس بیرون اومدیم.
– تا کلاس بعدی چقدر وقت داریم؟
به ساعتش نگاهی انداخت.
– حدودا یک ساعت!
– اوکی پس بریم کافه یه چیزی بخوریم!
سها موافقت کرد و شبنم گفت کار داره و ازمون جدا شد. جوری که بشنوه بلندتر داد زدم:
– با اون پسره قرار داری؟
خندید و دورتر شد و دستی تو هوا برامون تکون داد. سها نیشگونی از بازوم گرفت.
– آخ دردم گرفت!
– حقته، آخه تو دانشگاه داد می‌زنن؟ آبرو برام نزاشتی تارا!
لبخندی زدم.
– کیهان چطوره؟
– خوبه سلام می‌رسونه!
– امیر خوبه؟
– ای بد نیست.
از دانشگاه بیرون اومدیم و به ماشین بابا رسیدیم. سها با دیدنش گفت:
– ماشین عمو رو آوردی؟ چطوری اجازه داده؟
دزدگیر ماشین رو زدم.
– آره، عمو جان جنابعالی جلوی ماشین من پارک کرده بودن، از اونجا که بنده وقت نداشتم با ماشین جناب احتشام بزرگ دانشگاه اومدم!