دانلود رمان اجتماعیبه قلم PDF, Fateme cha اندروید لینک مستقیم رایگان خلاصه: داستان درباره دو دختر با شخصیت شیطون اما روحیه ای لطیف هست، دخترایی که با شیطنت های رنگارنگو بامزشون عامل شادی یه خانواده هستن. و حاال تقدیر میخواد ورق زندگی فاطمه و عسل داستان مارو عوض کنه. تقدیری که با عاشقانه های زیادی همراه است تقدیری به زیبای هرچه تمام تر که به دست خالق هستی نوشته شده، گاه تلخ مثل یه فنجان اسپرسو و گاه شیرین تر از عسل!
بخشی از کتاب:
دیدن قیافه ارتام و ساترا باعث شده بود که هر لحظه به منفجر شدن نزدیک بشم.
مهشید با بهت جواب داد:
– الو فاطی خودتی؟ این کلمههای حال بهم زن چیه که میگیها؟
لبخندم رو که عمیقتر شده بود حفظ کردم و گفتم:
– منم خوبم آقاییم، دلم برای خودت و اون بغلات خیلی تنگ شده.
مهشید با جیغ گفت:
– – بیشور گاو اخلاق به من میگی آقامون؟! صداااای من اینقد شبیه اون آقاتونه؟!
خندیدم و گفتم:
– اره عشقم!
مهشید جیغ بدتر کشید که پرده گوشم پاره شد، با جیغ- جیغ گفت:
– گورخره روانی سینگلی زده به سرت که منو با یک میمونی شبیه خودت اشتباه گرفتی؟
لبامو جمع کردم و همونطور که به قیافه با تعجب ساتی و تامی نگاه میکردم، گفتم:
– آله آقاییم. دوشت دالم بوس بوس!
مهشید با حرص گفت:
– فاطمه چرا داری شبیه بچهها دوساله زر میزنی برای من؟!
داشتم منفجر میشدم از خنده و با تک خنده گفتم:
– زندگیم گوشیو به داداشت بده که عسلم حرف بزنه باهاش داره از شدت دلتنگی ارمیا هر روز لاغرتر میشه.
مهشید که هنوز دو هزاریش نیوفتاده بود با جیغ گفت:
– وای خدایا سکته کردم ارمیا کدوم خریه؟ داداش من این امیر علی یابوعه!
الکی از مهشید خدا حافظی کردم و گوشی رو دادم به عسل
عسل گوشیو گرفت و گفت:
– سلام دنیام! سلام عمرم! سلام زیباترین مرد زندگیم.
جدا از ارتام و ساترا، برگای منم ریخت.
سرمو کنار گوش عسل گذاشتم که مهشید با جیغ میگفت:
– عسل چی زدی راستشو بگو؟! به من با این موهای صورتیم میگی مرد زندگیم؟
عسل تک خنده کرد و گفت:
– الهی قربون اون شیرین زبونی هات بشم! خوبی زندگیم؟! آب و هوای پاریس چجوریه؟
مهشید با صدایی که از جیغ گرفته بود گفت:
– من شیرین زبونم؟ من که هروقت حرف میزدم بهم میگفتین دیوونه. من زندگی شما دوتام؟
و ایندفعه ادامه حرفشو با جیغ بلند ادامه داد:
– من به گور هفت جدم بخندم که برم خارج از ایران، والا همین شمال رو یک ساله نرفتم بعد گم شم برم پاریس؟اصلا من میدونم پاریس با چه پ ای نوشته میشه؟
عسل که داشت مثل من منفجر میشد با خنده گفت:
– پس هواش عالیه! بارون میاد؟
مهشید با داد گفت:
– مگه من هواشناسم دختره روانی؟!
عسل که از شدت خنده اشکش اومده بود به حالت گریه گفت:
– ارمیا عشقم رفتی زیر بارون، یاد اون روز بیوفت که تو پارک بودیم و بهم اعتراف کردی که منو میخوای!
مهشید معلوم بود داره از حرص سکته میکنه به خاطر همین با داد گفت:
– بیشورای روانی معلوم نیس چی زدن!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.