ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه

رمان بدون من جایی نرو

رمان بدون من جایی نرو

رمان بدون من جایی نرو

❁نام رمان: بدون من جایی نرو
❁نام نویسنده: سمانه قباشی
❁ژانر: روانشناسی، عاشقانه، طنز
❁تعداد صفحه: 712

دانلود رمان عاشقانه بذون من جایی نرو به قلم سمانه قباشی PDF اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه رمان بدون من جایی نرو:
برهان دکتر روانشناسی‌ای که مذهبیه یک شب که می‌خواد بره دنبال برادرش متوجه‌ی کسی جلوی ساختمون مطبش میشه و
باعث میشه سرنوشتش به اون شخص گره بخوره. گره‌ای که اون رو به سمت عشق و علاقه می‌بره و…

پیشنهاد ما:

دانلود ر‌مان عشقی به رنگ دریا

بخشی از رمان بدون من جایی نرو:
به دیوار روبه‌روی هادی تکیه کردم و یواشکی با گوشیم ازش چندتایی عکس گرفتم. یهو سرش رو بلند کرد که به سرعت گوشی رو بین پام قایم کردم. با لحن کنجکاو و بچگونه‌ای
گفت:
– داشتی چی کار می‌کردی داداشی؟
خنده‌ام گرفته بود و سعی کردم که خنده‌ام رو قورت بدم، بهش گفتم:
– هیچ کار، همه رو نوشتی؟
لب پایینیش رو بالا آورد و مظلوم گفت:
– آره، اما یه مسئله رو سر کلاس درست یاد نگرفتم برای همین نتونستم اون رو بنویسم.
لبخند کمرنگی از این صادق بودنش به روی لبم نشست. گفتم:
– دفترت رو بیار تا بهت توضیح بدم.
با عجله و هیجان تندی از جاش بلند شد و کنار من نشست. قشنگ براش توضیح دادم و بهش گفتم:
– فهمیدی؟
سرش رو به معنای «آره» تکون داد. گفتم:
– خب الان می‌تونی اون مسئله رو حل کنی؟
با تردید جواب داد.
– نمیدونم؛ ولی حل می‌کنم ببین درسته یا نه.
بدون اینکه جوابی از من بشنوه مشغول جواب دادن به مسئله شد.
یه نگاه کلی به اتاق انداختم. وسایل داخلش شامل یه کمد دیواری چوبی پوسیده و یه میز مطالعه‌ی چوبی میشد. میز مطالعه هم قبلاً برای من بود و الان شده بود برای هادی! فرش ماشینی زیر پامون که دیگه کهنه شده بود و هر چه قدر به مامان می‌گفتم عوضش کنه و خودم پولش رو میدم میگفت «این فرش واسی جهزیه‌ام هستش و دست بهش نمیزنم.» پنجره کوچیکی که یه پرده‌ی سفید توری روش رو پوشونده بود. اتاق سه در چهار بود و وسایل زیادی نداشت؛ اما همین هم برای من و هادی کافی بود. از نگاه کردن به اتاق دست برداشتم و به هادی که داشت توی دفتر تمرینی که بهش مسئله داده بودم نقاشی خورشید رو میکشید خیره شدم.
یهو زدم پشت گردنش و با شیطنت گفتم:
– مگه قرار نشد مسئله رو حل کنی؟
«آخ»ی گفت و دستش رو به جایی که زده بودم کشید تا از دردش کم بکنه. با ناله گفت:
– برهان خیلی بدی. بله نوشتم؛ اما دیدم حواست نیست، نشستم به نقاشی کشیدن.
دستم رو به سمتش گرفتم و یه تای ابروم رو بالا دادم و با جدیت گفتم:
– بده دفترت رو ببینم، اینقدر هم غر نزن.
با اخم دفتر رو به طرفم گرفت، از دستش گرفتم و تمامی مسئله‌هایی که حل کرده بود رو چک کردم. هر کدوم درست بود رو با خودکار قرمز تیک زدم، اون‌هایی که غلط بود رو ضربدر زدم و جواب درست رو همینطور که توضیح میدادم کنارش نوشتم. در به آرومی باز شد و توی چهارچوب در مامان رو دیدم. لبخند کمرنگی زد و گفت:
– اگه درس دادنتون تموم شده پاشید بیاید سر ناهار.
دفتر رو روی زمین گذاشتم و با لحن خودشیرینی گفتم:
– آخ دست مهری جونم درد نکنه، اگه یه کم دیرتر میومدی روده‌هام به جنگ هم میرفتن.
هادی خنده‌ای کرد و مامان اخم شیرینی کرد و با اعتراض گفت:
– برهان!
همراه با هادی خنده‌ی ریزی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بابا مشغول نماز خوندن بود که سلام آخر رو داد. تسبیح رو برداشت و رو به مامان کرد.
– حاج خانم لطفاً سفره رو پهن کن.
مامان زیر لب «چشم حاجی»ای گفت و رفت. دستم رو دور گردن هادی انداختم و مجبورش کردم که به مامان کمک کنه. هر چند که توی راه آشپزخونه تقلا می‌کرد و می‌خواست هر طور که شده از زیر دستم فرار کنه.

دانلود رمان عاشقانه

خواندن
دانلود رمان نبات و بادام تلخ برای کامپیوتر و اندروید
لینک های دانلود
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
  • adminسلام فایل رمان به ایمیل شما ارسال شد....
  • ساراسلام من مبلغ پرداخت کردم ولی برام دانلود نشده...
  • ناشناسچه قدر زیبا ایکاش شهلا و استاد شاهرخی با هم عروسی میکردن خیلی بده آدمو بذارن تو...
  • Fateme mohammadiسلام دریا جان رمانت خیلی عالی بود بهتر از این نمیشد ولی حیف شد عشق تو با شایان ا...
  • کریمیادامش کجاس...
  • atefehچطور میشه دانلود کرد?...
  • فاطمهعالی...
  • یکتاعالی...
  • م.هتنکس...
  • سرمان ننویسی بهتره.مزخرف...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.