—-✿❀ نویسنده:یاسمن25 ❀✿—- —-✿❀ ژانر: عاشقانه، اجتماعی❀✿—- —-✿❀ تعداد صفحات:123 ❀✿—- —-✿❀ خلاصه ❀✿—-
رادوین، دانیال و آرمان سه تا برادرن ولی نه برادرهای واقعی، بلکه برادرهای خونی. بچههای ارشد و میراث دارهای خاندان بزرگ کارا. پسرهایی که از شدت غرور خدا رو بنده نیستن! از شش سالگی با هم قسم خوردن که به هیچ عنوان هم دیگه رو تنها نزارن؛ چه تو شادیهاشون، چه تو غمهاشون. قسم خوردن برادرهای خونی همدیگه باشن. ماجرای اصلی تو شب عروسی رادوین اتفاق میوفته. وقتی آرمان و دانیال بهترین شب زندگی اون پسر رو به عذاب آورترین شب زندگیش تبدیل میکنن. زندگی برای این سه برادر چه سرنوشتی رو رقم خواهد زد؟
دانلود رمان پس کوچه های زندگی برای کامپیوتر و اندروید
…* دانلود رمان پس کوچه های زندگی*…
—-✿❀ نویسنده: masoo ❀✿—- —-✿❀ ژانر: عاشقانه، اجتماعی ❀✿—- —-✿❀ تعداد صفحات: 185 ❀✿—- —-✿❀ خلاصه ❀✿—-
دختری که جز زخم خوردن چیزی از مردهای زندگیش ندیده.از مردی که زندگی و آینده اش رو ازش گرفت، پدری که جای این که مرحم زخم هاش بشه نمک روی زخم هاش پاشید تا برادری که جای این که دستش رو بگیره و از باتلاق زندگی درش بیاره بدتر هلش داد تا توی این باتلاق غرق بشه.رویا، دختری که به همه ی مردهای مشکوکه و ازشون متنفره .اما آیا رویا بلاخره می تونه پدر و برادرش رو ببخشه و به مردها اعتماد کنه؟
ماجرای خانواده ای که سرپرست خانواده مجبور میشود برای کار به کشور دیگری برود ،که به خاطر عدم حضورش ،زندگیش روبه زوال و نابودی میرود ،اما با معجزه عشق دوباره زندگی جریان می یابد
—-✿❀ بخشی از رمان آهنگ عشق ❀✿—-
فصل سومخوردمیکنی» .دیگه راجعکیفیت و کمیت جهیزیه صحبت نمیکنم چون اصلاً تو خریدنش نقشی نداشتم !سمیرا با صدای گرفته ای گفت :-من منظورم ناراحت کردن تو نبود .مریم دستهایشرا جلو برد و دستهای سمیرا را با مهربانی فشردوگفت :منم اندازه تو نگران بابا هستم به خاطر همین یک ماه اینجا نیومدمو قضیه حاملگی رو به مامان نگفتم ،چون بابا بیشتر از ظرفیتش برای ما تلاشمیکنه؛ و بعد ادامه داد :از این به بعد برای اومدنمبه این جا اصرار نکنید وبعد با ناراحتی از جا برخاست بطرف پذیرایی رفت .سمانه نگاهی به سمیرا کردوگفت :همین رومیخواستی؟ وبعد با عجلهاو نیز از آشپز خانه خارج شدو به طرف مریم رفت….. ..زغالهای داخل منقل مثل چراغهای قرمز روشن شده بودند .سعید سیخهای جگر راآهستهروی آنهامیچید و هر چند لحظه پشت و رویشانمیکردو گاهیآهسته با بادبزن ،بادمیزدو دوباره زغالها قرمزمیشدند .مریم کنارش ایستاده بود ،بوی خوش کباب شدن جگرها مدهوشش ساخته بود ،سعیدیکی ازسیخهای آماده را به طرفش گرفت و گفت :-بیا بابا جون ببین پخته؟ مریم بالبخندگفت :بابا بزار همشآماده بشه ،با هممیخوریم .سعید گفت :الان همش آمادهمیشه ،تو فعلا اینو بگیروبعدبا صدای بلندی گفت :عاطفه چند تا نون لواش بیار ،عاطفه با عجله نان بهدستبه طرف آنها آمد و سعید بقیهسیخهارامیان لواشها گذاشت و بعد هر سه داخل شدند .سمیرا سفره راآهنگ عشقپهن کرده بود ،سمانهو میلاد کنار سفره نشسته بودند .بدون حرفی ،همهمشغول خوردن شدند .سعید با خنده گفت :عاطفه شامچی پختی؟ عاطفهکهمشغول درست کردن لقمه بود ،گفت :-این شامه دیگه ،سعید باخنده گفت :من با اینیهسیخ جیگر سیرنمیشم ،شوخی نکن !سمیرا با خنده گفت :بابا نگران نباش .عدس پلوپخته .سعید گفت :-بابا پاشو بیارش ،سمیرا اشاره ای به سمانه کردکردو سمانهگفت :من میرم میارم ولی بابا به تو گفت ،عاطفه چشم غره ای به آنها رفت و گفت :-حالا یکیتونبره بیارهچه فرقی میکنه؟ میلاد گفت :منبرممامان؟ عاطفه گفت :نه و بعدخودش خواست برخیزدکه سمانه با ناراحتی به طرف آشپزخانه دوید…..
—-✿❀ نویسنده: علی پاینده ❀✿—-
—-✿❀ ژانر: اجتماعی ❀✿—-
—-✿❀ تعداد صفحات: 60 ❀✿—-
—-✿❀ خلاصه ❀✿—-
جان اسمیت، بیست و پنج ساله، عینکی، با چشمان سبز، قد بلند، موهای بلوند و صورتی نسبتاً لاغر. پدر و مادرش سال ها پیش از دنیا رفته اند و او مدت ها تنها زندگی کرده. پس از اتمام دانشگاه هنر، برای گذراندن تعطیلات به دیدار برادر بزرگ ترش که بسیار کم او را می بیند، می رود. برادر مرموزی که زیاد محل سکونتش را تغییر می دهد، با همسایه هایش قاطی نمی شود و در خانه از سلاح های نقره ای نگهداری می کند. جان دوست دارد مناظر اطراف خانه برادرش را نقاشی کند؛ حتا در شب. برادرش او را از این کار منع می کند و شب در را برویش قفل می کند.
داستان زندگی یک دختر که با پنهان کاری و دروغ، سعی در حفظ رابطه و زندگی و عشق بین خود و همسرش دارد.
اما او غافل از گذشته ای که سایه اش همیشه آدمی را تعقیب می کند، بی اعتنا به همه چیز و با خیالی آسوده زندگی می کند.
اما سرانجام در یک شب نفرت انگیز، تمامی رازها و پنهان کاری ها و دروغ هایش برملا می شود و نقاب از صورتش کنار می رود و چهره و ذات حقیقی او آشکار می شود.
حالا باید دید که دخترک در رقابت بین عشق و نفرت، پیروز خواهد شد یا نه.
باید دید دخترک داستان ما از بین مردهای زندگی اش کدام یک را برای همیشه برمی گزیند.
آیا عشق اول خود را که باعث تمام درد ها و گریه ها و تنهایی های او بود، انتخاب می کند یا با همسری می ماند که تمام عشق و علاقه اش به نفرت و انتقام تبدیل شده است؟
باید دید که در جدال بین عشق و نفرت کدام یک از این سه فرد زخم خورده، پیروز خواهند شد…
همتا، دختری از جنس آرامش، مهربانی، صداقت…
اما ناخواسته هایی هست که وارد زندگیاش می شود، و تغییرش می دهد!
ناخواسته هایی که یک حس را به وجود میآورد.
تغییری که چشم ها را میگشاید.
تغییری از جنس دروغ!
فراموشی…
۲۵ سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد.
تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد، ولی آخرش به اسم تو ختم شد.
و من نمی دونستم بازی روزگار چه قدر ناعادلانه عمل می کنه.
اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک هویت دیگه بشه!
رفتن به اون عمارت برای من همه چیز بود، چون به تو می رسید!
به تویی که زندگی رو ازم گرفتی.
به تویی که هویتم رو گرفتی! من فقط یک بازیگر ساده بودم با کلی خیال های رنگی که برای نبود تو خوشحالی می کرد.
من آدمی بودم که خودم رو بین نقاب سادگیِ یکی دیگه پنهان کردم تا به آخر زندگیِ تو برسم…
داستان دختری است که در کودکی، با دریافت تصویری بر پردهی سفید ذهنش، بزرگسالی مخدوشی برایش رقم خورده.
او عزم آن دارد که با مهربانترین همراه و همنوازش، خوشترین لحظات را بر اریکهی خیالش ثبت کند.
و آن که واقعیت این همراهی را به ته خط میرساند، همان اوست که…
شهاب و فرگل مدت هاست که عاشق هم هستن.
ولی برادر فرگل به ازدواج اونها رضایت نمیده.
بعد از این که تلاش اونها برای راضی کردن برادر فرگل بی نتیجه می مونه، آنها تصمیم می گیرن که مخفیانه ازدواج کنند و فرار می کنن.
برادر فرگل وقتی موضوع رو می فهمه، خواهر شهاب رو می دزده و شروع به اذیت و آزار اون می کنه تا اینکه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.