پریسا برای شام هم پیش من و کوهیار ماند و بعد از شام تاکسی گرفت و رفتخوابه ! دیگه باید بیدار بشهباشه راستی کوهیار کجاست؟ بعد از خوابیدن کوهیار به اتاق کوروش رفتم تا لیوان را از اتاقش بردارم دیدم لیوان خالی است برداشتم و با لبخند لیوان را به آشپزخانه بردم و به اتاقم برگشتم . صبح روز بعد با کوروش به بانک رفتیم آنجا همه پسر اقای کیازند را میشناختند حساب من خیلی سریع درست شد و گفتند که یک ساعت دیگر کارت ای تی ام هم درست میشود نگران کوهیار بودم که در ماشین خواب بود که کوروش گفت -تو همین جا منتظر بمون من جایی کار دارم میرم و میام تا یک ساعت دیگه یک ساعت بعد کارت من اماده شده بود ولی هنوز کوروش برنگشته بود با او تماس گرفتمباشهنگران کوهیار نباش حواسم بهش هستکوهیار! -نه بمون داخل هرموقع رسیدم زنگت میزنم بیاباشه پس میام دم بانکسالم ترافیکه تا 01دقیقه ی دیگه اونجامالو -باشه! قطع کرد! مواظب باش !جمله ی ناشناخته ای که از دهن کوروش خارج شد! با اینکه شاید جمله ی خاصی نبود اماباشه خدافظمواظب باش! برای من خیلی خاص و عجیب غریب بود! چند دقیقه بعد کوروش زنگ زد و من از بانک خارج شدم توی ماشین نشستم و سالم کردم و به عقب برگشتم
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.