دانلود رمان چشمهایش
نویسنده: بزرگ علوی
بخشی از داستان:
بعد از ظهر ها وزارت فرهنگ برای حفظ آبرو و حیثیت زمامداران شاگردان مدرسه را دسته دسته بدانجا می فرستاد اما از هفته ی دوم تماشای آثار استاد نقاش جنبه ی عمومی و ملی به خود گرفت . گروه گروه مردم می رفتند که خودشان را تماشا کنند. در پرده های خوش رنگ و با صلابت او تصویر خودشان را می یافتند و بخصوص در برابر پرده ی نقاشی که از زیر آن به خط خود استاد(چشمهایش) نوشته شده بود، می ایستادند و خیره به آن می نگریستند. با هم جرو بحث می کردند و می کوشیدند راز چشم هایی را که همه چیز می گفت در عین حال آرام به همه نگاه می کرد، دریابند. مردم از خود می پرسیدند که این چشم ها چه سری را پنهان می کنند، چه چیز را جلوه گر می سازند و هرکس هرچه فهمیده بود، می گفت. اما نظر ها متفاوت بود و به همین جهت جرو بحث در می گرفت.
در اواخر هفته ی دوم ازدحام به قدری شورانگیز شد که دولت و دستگاه شهربانی تماشای تابلوی نقاشی را (نمایش دسته جمعی مردم ناراضی به زیان حکومت) تلقی کردند و در نخستین روزهای هفته سوم نمایشگاه را تعطیل کردند…
پیشنهاد سایت ماه رمان: