مهرداد: دکتر من الکی شلوغش میکنم ،پس چرا زنم تو بغل تو بود هان ،حاال چه جوابی
داری بهم بدی
سهیل: میدونی مهرداد اون به یه آغوش گرم و پر محبت پناه برد ،اون یکم دچار افسردگی
شده ،خواهش میکنم یکم فک کن ،تو رو خدا مث همه اشتباه قضاوت نکن ،تو باید سارایو
آروم کنی ،نه بهش تهمت ناروا بزنی
مهرداد: درسته من بازم اشتباه قضاوت کردم ،من باید خودمم به سارای کمک کنم تا حالش
خوب شه
سهیل: آره درسته تو بیشتر از من میتونی بهش کمک کنی ،خب دیگه مهرداد جان من
میرم ،سعی کن از دلش دربیاری
مهرداد: باشه دکتر
مهرداد و سهیل داشتن تو حیاط باهم حرف میزدن نمیدونستم چی دارن بهم میگن ،اما باید
با مهرداد حرف بزنم ،نمیدونم چرا اون لحظه خودمو انداختم تو بغل سهیل ،اما من مهردادو
خیلی دوس دارم ،باید بهش بگم که اشتباه میکنه ………….
سارای
بعد این که سهیل رفت ،من و مهدیه باهم نشستیم یکم فیلم نگاه کردیم نمیدونم مهرداد
چش شده اما از موقعی که سهیل رفته ،اونم گذاشت رفت ،اومدم تو اتاقم دراز کشیده بودم
رو تخت که دیدم مهدیه اومد دستشم یه جعبه قرمز رنگ بود ،اوه مهدیه جون دست و
دلباز شدی خبریه
مهدیه: آی عزیزم امشب مهرداد میخواد تو رو تو هتل ستاره ببینه ،این جعبه ام از طرف
اونه
چرا هتل،میومد خونه دیگه
مهدیه: فک کنم میخواد سوپرایزت کنه ،تو ام کم نیار امشب باید خیلی خوشگل بشی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.