ایستادم و برگشتم که با سر اومد تو شکمم یه قدم ازم فاصله گرفت و سرش و انداخت
پایین تا خواست حرف بزنه دستم و گرفتم جلوی صورتش و گفتم
ی آخرت باشه وقتی با من میای بیرون پشت سرم باشی باید هم ردیف با خودم راه بر یببین رز چه بخوایم و چه نخوایم ما االن با همیم و باید با هم کنار بیاییم فهمیدی پس دفعه
اوکی.
رز همونطور که سرش پایین بود جوابم و داد
رز: آره.
-یه چیز دیگه هم یادت باشه دفعه ی آخری باشه که وقتی با من حرف میزنی به زمین نگاه
میکنی اینم فهمیدی یا نه.
رز سرش و بلند کرد به چشمام خیره شد و گفت
رز: آره فهمیدم.
-خوبه پس بریم.
رز: بریم.
من و رز شونه به شونه ی هم حرکت میکردیم بعد از چند دقیقه به جایی از پاساژ که
مخصوص لباس عروس بود رسیدیم و مستقیم به مزونی رفتیم که مامان اسمش و بهم
داده بود فروشنده که یه خانم مسن بود گفت
فروشنده: سالم خوش اومدین در خدمتم.
و به رز که کنارم ایستاده بود اشاره کردم و گفتمسالم برای خرید لباس عروس اومدیم.
تا کلمه ی خانمم از دهنم خارج شد رز سرش و بلند کرد و بهم خیره شد بعد گوشه ی لبشسایز خانمم میخوایم.
و به دندون گرفت و دوباره سرش و انداخت پایین با صدای فروشنده به سمتش برگشتم
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.