ترنم می خواد روی پای خودش وایسته و بعد از مریضی پدرش قصد داره که شرکت نقشه کشی رو خودش به تنهایی اداره کنه.
توی روزنامه درخواست نیروی کار میده که از طریق اون آگهی نقشه کش مشهور و صاحب سبکی برای کار در شرکتش مراجعه می کنه، ترنم چندان از رفتار پسر خوشش نمیاد، ولی بخاطر وجود رقبای زیاد مجبور به پذیرشش هست.
هیچ کدوم از موضع خودشون پایین نمیان که همین موضوع باعث ایجاد بحثو کلکل های زیادی می شه…
بخشی از داستان:
یه دفعه چشمم به نقشه ی روی میز افتاد و بقیه حرفم رو خوردم. شرکت ما به همچین مهندسی احتیاج داره. کم کم لبخند کجی روی لب
یارو نشست. ظاهرا فهمید چی باعث شد بقیه حرفم رو بخورم.
کیفش رو برداشت و گفت:
– من به این کار احتیاج دارم و جاهای دیگه هم می تونم برم، ولی تا پس فردا صبر می کنم و بعد دنبال کار می گردم. شب خوش خانم
مهندس.
اینو گفت و بدون این که نقشه هاش رو جمع کنه از در رفت بیرون. به محض این که در بسته شد، بلند گفتم:
– برو به درک.
یه دفعه در باز شد:
– شنیدم چی گفتی خانم، شب بخیر.
دوباره در بسته شد. این دفعه با صدای آروم تری یه دیوونه نثارش کردم. از حرصی که داشتم دستم رفت طرف نقشه ها که پارشون کنم،
ولی دلم نیامد. اصلا چرا نقشه هاش رو نبرد؟!
***
– من اومدم. سلام بابا، سلام مامان.
بابا لبخند گفت:
– سلام بابا جون خسته نباشی.
– ممنونم بابا.
مادر:
– اونا چیه توی دستت؟ تو که باز نقشه به دست شدی!
نگاهی به دو نقشه ای که توی دستم بود انداختم و گفتم:
– برای یکی از مهندساییه که امروز اومده بود مصاحبه.
پدر:
– راستی امروز چطور بود؟
– افتضاح! واقعا خسته کننده بود بابا.
– می دونستم امروز روز سختی رو خواهی داشت. مادرت گفت بیام کمکت، ولی از اون جایی که قراره تو رییس اون شرکت باشی باید همه
چی رو خودت تجربه کنی.
– بابا من حرصم از این بود که هیچ کدوم از اونا چیزی نبودن که من می خواستم.
بابام خندید و گفت:
– دختر جون باید بگردی تا پیدا کنی، هیچ چیز خوب خود به خود نمیفته توی بغل کسی. حالا چرا نقشه ها رو نگه داشتی؟ قرار بود فقط
نمونه کاراشون رو ببینی؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
