عصبانی می شود و مرا روی زمین می اندازد و با پاهایش به جانم می افتد و فکر می کنم روده هایم
زیر لگد هایش پاره می شود. تنها وسیله دفاعی ام را با جان و دل حفظ می کنم و زمانی که او خسته
فمی شود از کتک زدن من اینبار پاهایش را نشانه می گیرم و وقتی که چندین بار هد هجوم
عصایم قرار می دهم او نعره حشتناکی می کشد و روی زمین می افتد و دستانش را دور شکمش
حلقه می کند.می خواهم بلند شوم اما دردی که در شکمم جمع شده است اجازه نمی دهد ومن بی
اجازه آن درد با هر زحمتی هست از روی زمین بلند می شوم و با عصاهایی که حالا حس خوبی به
آ ن ها دارم از آنجا دور می شوم ودر طول خیابان تند تند راه می روم. هی سرم را به عقب برمی
گردانم تا ببینم کسی هست یا نه ودر آن باران چیزی نمی فهمم. هرصدایی را که می شنوم می
نترسم وتند تر راه می روم. اما دیگر پاهایم نمی توانند. آنقدر که روی زمین می افتم. از میا آب
هایی که روی خیابان جمع شده اند بلند می شوم و دوباره می روم اما به زور می توانم پاهایم را
تکان دهم .اطرافم را که نگاه می کنم چشمانم به در بازی می افتد که متعلق به ساختمان دو طبقه
طبود. حتی یک لحظه هم تردید نمی کنم و خودم را به آنجا می رسانم و وارد حیا می شوم و در را
می بندم.
همانجا می نشینم. اگر راه بروم همه اهالی خانه ،که نمی دانم چه جور ادمی هستند، متوجه من می
شوند. به اطرافم نگاه می کنم . کسی را نمی بینم. حیاط به نظر بزرگ می رسد و همچنین باغچه
دهایی که در دوطرفش بودند. اگر خودم را به آنجا می رسان م می توانستم تا صبح پنهان شوم. چهار
زانو روی کاشی های حیاط راه می روم تا خودم را به باغچه برسانم و از برخورد پوست زانوهایم و
ماندن رد خون روی آن ها می فهمم که هم لباسم پاره شده و هم زانویم زخمی شده است. آنقدر
ادرد زیاد هست که متوجه این یکی نمی شوم. چیزی نم نده تا به باغچه برسم که صدای پایی می
آید و تا من می خواهم سرم را برگردانم چیزی محکم به سرم می خورد و جنس تاریکی اطرافم
.تغیر می کند و من به زمین می افتم
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.