ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه

دانلود رمان نامقدس

نویسنده: sober

ژانر: ترسناک,عاشقانه

مقدمه:

دختری با روحیات پسرانه که در کنار پدرش زندگی می کنه و چندان دلخوشی از دیدن مادرش نداره، زیرا پدر و مادرش جدا از هم زندگی می کنن.

طی یه ملاقات وارد جریانات جذاب و ترسناکی می شه، با وجود خطرات زیاد به دنبال گنجی می رن که در آخر…

بخشی از داستان:

بابا: آره.
بابا جلوی تلویزیون نشست. منم رفتم توی اتاق تا لباس هامو عوض کنم.
بابا: با ساسان حرفت نشد؟!
– این دفعه تصمیم گرفته بودم برجک نپرونم، ولی نذاشت؛ آخرشم مجبور شدم.
بابا: اشکال نداره؛ فقط اون چاقوی منو بذار سر جاش.
– باشه؛ نمی دونم مال خودم کجاست!
بابا دیگه چیزی نگفت. احتمالا خودم گمش کردم، چون بابا توی این مسائل زیاد سخت گیر نیست. در واقع بابا کلا آدم سخت گیری نیست.
همیشه هم آروم حرف می زنه؛ حتی وقتی شدیدا عصبانیه صداش رو از یه حد معینی بالاتر نمی بره. برای همین تشخیص شوخی و جدی
حرفاش یه خرده مشکل.
بعد از اینکه لباس هام رو عوض کردم، برگشتم توی پذیرایی و سر جای همیشگیم نشستم. بابا محو تماشای تلویزیون بود.
– یکی دو ساعت دیگه می رم قهوه ی تلخ، تو نمیای؟
بابا در حالی که تمام حواسش به تلویزیون بود، گفت: نه.
بعضی وقتا با تمام وجود مامان رو درک می کنم، اما فقط بعضی وقتا! یه سری از اخلاق های بابا اعصاب آدمو بهم می ریزه. یکیش همین
فیلم دیدنش. البته در کل بابا یکی دو تا عیب داره که اونم چون خیلی کمه مثل این که اصلا عیبی ندار . ه
برای اینکه یه خرده توجه بابا رو جلب کنم و این وسط پارازیتی هم انداخته باشم گفتم: بابا فکر می کردی یه روز دختری به این باحالی
داشته باشی؟
بابا: نه، دوست داشتم فقط بچه داشته باشم نه زن. که اونم بهش رسیدم.
– چقدر این جمله رو صادقانه ادا کردی!
بابا: قربونت برم.
***
ساعت نزدیک پنج بعد از ظهر بود که آماده ی رفتن شدم. معمولا پنج شنبه جمعه ها می رم کافی شاپ قهوه ی تلخ. قدیما اسم کافی شاپش
چیز دیگه ای بود ولی بعد از انتشار سریال قهوه ی تلخ، به طرز تابلویی اسم این کافی شاپ هم تغییر کرد! گاهی اوقات یه سری آدمِ عاشق
خوشحال توی طبقه ی دومش جمع می شن و واسه همدیگه شعر می خونن. اکثر اوقات هم دری وری می گن. یه جورایی طبقه ی دومش
شبیه باره. کمتر کسی از اون پاتوق خبر داره. در هر حال اونجا رفتن رو دوست دارم. ازش خاطرات خوبی دارم!
سریع آماده شدم و راه افتادم. نیازی نبود برای رفتن به اونجا تاکسی بگیرم، نزدیک بود.

پیشنهاد سایت ماه رمان:

دانلود رمان زاده امارت تاریکی

دانلود رمان تقلب

دانلود رمان عاشقانه

خواندن
دانلود رمان تنها نیستیم برای کامپیوتر و اندروید
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
  • adminسلام فایل رمان به ایمیل شما ارسال شد....
  • ساراسلام من مبلغ پرداخت کردم ولی برام دانلود نشده...
  • ناشناسچه قدر زیبا ایکاش شهلا و استاد شاهرخی با هم عروسی میکردن خیلی بده آدمو بذارن تو...
  • Fateme mohammadiسلام دریا جان رمانت خیلی عالی بود بهتر از این نمیشد ولی حیف شد عشق تو با شایان ا...
  • کریمیادامش کجاس...
  • atefehچطور میشه دانلود کرد?...
  • فاطمهعالی...
  • یکتاعالی...
  • م.هتنکس...
  • سرمان ننویسی بهتره.مزخرف...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.