وقتی دنیا با تمام عظمتش دخترکی را بیمادر میکند، درمانی برای درد او نمیدهد؟ نازنین، خالهی دختر بیمادری که همراه پدرش زندگی میکند. پدری که چندان به مزاج نازنین و مادرش خوش نمیآید و خواهان گرفتن یارا به سرپرستی هستند. اما به این راحتیها هم نیست…
—-✿❀بخشی از متن رمان❀✿—-
از جایش بلند میشود و مقابل جهان میایستد
……. انگار شما واقعا باورتون شده بچه ها رو لک لک ها میارن!
زن و مرد شب دعا میکنن که بچه دار بشن
صبح که از خواب بیدار میشن یه بچه بینشون میبینن
به همین راحتی..
اون بچه ای که شما انقدر سفت و سخت دم از سرپرستی و حضانتش میزنید، خواهرم نه ماه حملش کرد
اون هم با شوهر بی غیرتی که اصلا معلوم نبود شب تاصبح تو کدوم گوری پرسه میزنه که زن باردارش رو هفته به هفته تو اون خونه ی کلنگی تنها میذاره
جهان با رگ ورم کرده روی پیشانیش چنان با شدت از جا بلند میشود که نازنین قدمی به عقب برمیدارد
_ تو هنوز انقدر بچه ای که نمیفهمی پشت سر مرده اونم جلوی خانوادش این طوری حرف نمیزنن
نمیفهمی که هر کاری هم کرده باشه الان دستش از این دنیا کوتاهه نباید این طوری در موردش حرف بزنی
نازنین برای حرف هایی که از جهان شنیده بود انقدر عصبانی بود که دلش میخواست یک سیلی در گوشش بخواباند تا یاد بگیرد که چطور باید با او صحبت کند
…….. دستش از این دنیا کوتاهه؟
به درک!
مگه اون باعث مرگ خواهرم نشد؟
پس چه اهمیتی داره که الان تو چه وضعیه؟
جهان از شدت خشم چندین بار دست روی ریش های بلندش میکشد
این دختر آرام شدنی نبود و میترسید کنترل خودش را از دست بدهد که در آن صورت…
_ درسته هیچ حمایتی مثل حمایت همسر نیست، ولی در نبود رضا و کم کاری هایی که میکرد ما همیشه پشت نگار خانوم بودیم و هر کاری که از دستمون برمیومد انجام دادیم
لطفا دیگه این موضوع رو کش ندین و بذارین هر دو تو آرامش باشن
نازنین تلخندی میزند
چه خوب که در آلاچیق بودن وگرنه رهگذران صدایشان را میشنیدند
……. من کاری با شما ندارم
فقط خواهر زادم و میخوام
_ اصرار نکنید برای چیزی که امکان نداره
بغض میکند
با اینکه از این خانواده تنفر داشت ولی همیشه جهان را نسبت به اعضای دیگرشان منطقی تر میدانست
اصلا برای همین بود که جهان را برای این حرف ها انتخاب کرده بود وگرنه که مستقیم میرفت پیش پدرشان و از او میخواست..
قدمی به سمت جهان برمیدارد
……. بذار تا سه، چهار سالگیش پیش من باشه.. مامانم حالش بده، اگه یارا بیاد میتونه یکم جای خالی نگار و پر کنه
جهان دست در جیب برمیگردد و به نازنین پشت میکند
در صدای دختر خواهش موج میزد..
……. هر موقع که خواستین بیاین دیدنش
اصلا هر روز بیاین..
نازنین منتظر بود تا جهان حرفی بزند
ولی جهان همچنان سکوت کرده بود
…….. دارم خواهش میکنم
سرش را بلند میکند و به سقف آلاچیق نگاه میکند
ریه هایش پر میشوند از هوا و سینه اش تا آخرین حد، حجم میگیرد
هنوز هم دست هایش در جیب شلوارش بود
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.