روایتگر داستان زندگی دختری که زندگی اش در شیطنت هایش خلاصه می شود اما فارغ از آن که سرنوشت چیز دیگری برای او رقم خواهد زد و او را در گیر و دار تقابل احساسات با اجبار تنها می گذارد. حالا اوست که باید بر سر این دو راهی، تصمیم آخر زندگی اش را بگیرد و آن روی سکه را طور دیگری بسازد. —-✿❀ مقدمه ❀✿—-
احساس می کنم در تخلخل موج های عظیم سرنوشت گیر کرده ام.
احساس ناخوشایندی است!
مثل خشونتی که صخره در مقابل دریا از خود نشان میدهد.
مثل سردرگمی قطره کوچک باران و مثل شبی آکنده از ستاره که به امید کور سوی نوری به صبح می رسد.
تمام این ها به کنار، وقتی نوبت به حسی ناشناخته می رسد که مثالش را تنها می توانم به تیزی جیغی در دل ظلمت دنیا به کنار بزنم!
درک حس و حالم سخت است.
به سختی ساختن برجی تک نفره!
به اندازه غمی، که سراسر جانم را فرا گرفته.❀ بخشی از رمان چهار بعلاوه
—-✿❀بخشی از رمان قلب ساعتی❀✿—-
در رو باز کردم تا بشینه و گفتم:
_ بشین دیگه، باید ناز خانوم رو هم بکشیم تا سوار شه.
با اخم گفت:
_ خیلی خوب بابا، بی اعصاب! دلت پره سر من خالی نکن ها.
_ چه قدر حرف می زنی، بیا بالا دیگه.
عصبانیتم رو روی سر پدال گاز خالی می کردم و با سرعت خیابون ها رو پشت سر می ذاشتم. شاران با اضطراب گفت:
_ هی دریا! بهتره آروم باشی.
_ دریا خانوم!
_ دریا!
_ هوی خانوم تاجیک!
صدای شاران رو می شنیدم اما قدرت عکس العمل نشون دادن نداشتم._ الو؟
سلام دریا جان
رمانت خیلی عالی بود بهتر از این نمیشد ولی حیف شد عشق تو با شایان ای کاش شایان تصادف نمیکرد گه فراموشی بگیره گه بعدش با یادآوری خاطرات گذشته هم تو هم شایان عذاب بکشین
در آخر برات آرزوی بهترین ها رو دارم هم برای خودت و هم خوانوادت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
سلام دریا جان
رمانت خیلی عالی بود بهتر از این نمیشد ولی حیف شد عشق تو با شایان ای کاش شایان تصادف نمیکرد گه فراموشی بگیره گه بعدش با یادآوری خاطرات گذشته هم تو هم شایان عذاب بکشین
در آخر برات آرزوی بهترین ها رو دارم هم برای خودت و هم خوانوادت