دانلود رمان قتل کیارش
این رمان حذف شد!
نویسنده: مژگان زارع
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 1143
بخشی از داستان:
خودم به سمت اوست که مجبورم می کند پرخاش کنم و به قول خودش وخشی بشم. این وحشی
شدن ها هیچ ربطی به پرستیژ یا باز به قول خودش کلاس ما نداشت. به خودش مربوط بود.
– اصلاً به بابا می گم
نباید می گذاشتم کار به اینجاها برسد. من دو ساعت زودتر از کار و زندگی ام نزده بودم که او
بخواهد شب را پیش ملی یا آن یکی دوستش بگذراند. دستگیره ی در را فشردم و پا به قلمروی
خصوصی شان گذاشتم: همه چیز مرتبه؟
فندق با بلوز و شلوار ساده حتی از سن حالایش هم کوچکتر به نظر می رسید. نگران و ترسیده دو
قدمی عقب رفت و زیر لب سلام کرد. زن ها برگشتند و نگاهم کردند. وارد یک دنیای کاملاً زنانه
شده بودم و این نگاه ها که بیشتر رنگ احترامی مصنوعی به اسم و رسم من داشتند در خلوت هزار
رنگ دیگر می گرفتند. این نگاه ها که میخ شده بودند به من. گلو صاف کردم و پا به درون
آشپزخانه گذاشتم.
مادر فندق با کت و دامنی که به هیکل گردش نمی آمد کمی رسمی تر از هروقت دیگر بود. دست
هایش را به عادت همه ی زنان طبقه ی خودشان با همان دامن خشک کرد: مهمون ها اومدن؟
سری به نشانه نفی بالا فرستادم و نیم نگاهی به فندق که گوشه ی آشپزخانه خودش را به ظرف
شکلاتی روی میز مشغول کرده بود انداختم. اگر ناهید می دید چطور انگشتش را می لیسد حتماً
توبیخش می کرد. اینکه مثل یک خانوم متشخص با دستمال آن را پاک نکرده بود جرم بزرگی به
نظر می رسید. مادرش هم متوجه نگاهم شد و گفت: شادی خانم
من صورتش را که به سمت فندق چرخیده بود نمی دیدم ولی این لحن می گفت که حتماً چشم
هایش را گرد کرده تا دست از ناخونک زدن به شکلات مایع بکشد.
ولی من دلم نمی خواست او این کار را بکند. همین عادت های از عرف خارج شده اش بود که
خواستنی ترش می کرد. که مثل بچه ها نوک انگشت هایش را توی دهان می کرد. کاری که به
خاطر تذکر مادرش متوقف شد. جلوتر رفتم و در فاصله ی نزدیک تری بهش ایستادم. بی توجه به
من که مشغول ارزیابی دسرها روی میز بودم گفت: من به بابا می گم
تن صدایش پایین تر آمد: با اجازه
این را رو به من گفت. سرچرخاندم طرفش: به مندلی بگو بیاد باهاش کار دارم
پیشنهاد سایت ماه رمان:
دانلود رمان پیانو برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان دلبر بی نشان برای کامپیوتر و اندروید
این رمان حذف شد!