دانلود رمان قاتل سریالی
این رمان حذف شد!
نویسنده: لاوندر
ژانر: جنایی
تعداد صفحات: 330
بخشی از داستان:
بی توجه بهش راه خونه رو در پیش گرفتم .از جلوی همسایه ها که پچ پچ کنان و با چادرای رنگی و زیر شلواری ایستاده بودند رد شدم و رفتم داخل حیاط…قدمهامو تند تر کردم و پله هارو دوتا یکی بالا رفتم .با وارد شدنم برانکاردی رو دیدم که از پله های طبقه ی بالا می آوردنش پایین…
» به چه حقی جنازه رو جابه جا کردین؟ «: دیگه به انتها رسیده بودم..داد زدم
… آقا راستش…راستش «: دوتا پرستار سر جا خشک شدن و یاوری از کنارم با من من گفت
_خفه شو!
رفتم نزدیک پرستارها و انگشتمو جلوی صورت یکیشون گرفتم و تهدید آمیز عین بچه ی آدم میبرین میذارینش سر جاش!عین لحظه ی اول…به خدا قسم اگه مدرکی «:گفتم »… از دستم رفته باشه حساب جفتتونو میرسم عوضیا
زر میزدم .میدونستم دیگه فایده نداره.هرچند اونم که هیچ نشونه ای نمیذاشت از پله ها رفتم بالا و وارد تک اتق طبقه ی بالا شدم .مجیدی داشت وسایلشو جمع میکرد.
_تو هنوز آدم نشدی؟ هزار بار باید بهت بگم من همیشه باید جنازه رو ببینم،هان؟
جنازه بو گرفته بود قربان !وضع خیلی بدی داشت .اصلا «: مجیدی ناراحت و با اخم گفت »! قابل مشاهده نبود وگرنه دستور شما همیشه اطاعت میشه
وای خدای من…سرم آنی رفت سمت آینه…در کمال تعجبم اینبار پیغامش فرق ! اما….صبر کن ببینم »”. ” دنبالم نگرد «: میکرد.نوشته بود
…. مجیدی این….این «: رفتم نزدیک اینه…با من من گفتم
_بله قربان !با خون نوشتنش…
یا ابوالفضل!چشمامو روی هم فشار دادم.اینبار این لعنتی خون ریخته…آروم کنار دیوار سر خوردم.دیگه برام مهم نبود که پلیس مقتدر دایره ی جنایی جلوی پزشکشون کم بیاره.آره آقاجان !من کم آوردم.خدایا من باید چیکار کنم؟خدایا این دخترای بی گناه دارن پر پر میشن و من هیچ غلطی نمیکنم. با صدای مجیدی چشمامو بی حال باز کردم
قربان هر کسی نقطه ضعفی داره .میدونم عصبانی هستین «: سرشو زیر انداخت و گفت ولی با عصبانیت که چیزی حل نمیشه .بلند شین دنبالش بگردین!بالآخره یه جایی خودشو لو »!میده
کجا؟کجا،ها؟اونجایی که ده تا «: کلافه آروم چند بار سرمو از پشت به دیوار زدم و گفتم » بدبخت
پیشنهاد سایت ماه رمان:
دانلود رمان ایست قلب برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان دیزالو برای کامپیوتر و اندروید
این رمان حذف شد!
دانلود رمان عاشقانه
پاسخ دهید!