دختری که با وجود تلاش های بی وقفش به موفقیت های بزرگی رسیده، به نسبت موفقیت ها و زیباییش خاستگار های زیادی داره که به هیچ کدوم کوچک ترین توجهی نداره. تا اینکه بعد از چندباری که فرزام از اون خاستگاری می کنه، اون رو به مطبش دعوت می کنه و برای ازدواج با اون شروطی تعیین می کنه.
شرط سخت و غیر منطقیش فرزام رو به فکر می ندازه اما باز هم…
بخشی از داستان:
خب، من دیگه میرم. خونه کل ی کار دارم. روزِ سوم می بینمتون.
مامان رفت و منم با فاصله از فرزام نشستم. خوشم نمی امدی کسی بهم بچسبه، حتی اگر اون مرد شوهرم باشه. صبحونه در سکوت کامل صرف
شد. برام جالب بود! نه من سعی برای صحبت کردن داشتم، نه فرزام. خب این جوری بهتره.
سینی خالی رو به سمت آشپزخونه بردم. وسایلش رو جا به جا کردم. ذهنم بد جور مشغولِ اون عکس ها ی اتاق کنار ی شده بود. به فرزام
که داشت به سمت طبقه ی بالا می رفت، نگاه کردم.
– فرزام؟
برگشت.
– بله؟
-یه سوال داشتم؟
فرزام به سمت آشپزخونه اومد و رو ی صندلیِ کنار اپن نشست.
– بفرمایی د، من در خدمتم.
– اون اتاق کناری ؟ اون عکسا؟
اخم ی کرد.
– خب چیه؟چیز عجیبی دیدی؟
با عصبانیت بلند شد و یک قدم بهم نزدیک شد.
هیچ – لعنتی تو ؟ نیا ی چند سال ی که تو ازم متنفر بود ،ی لحظه به لحظه ی زندگ می رو با ا نی عکسا گذروندم.
با تعجب بهش چشم دوختم. چرا ا نی کار رو کرده بود؟ این همه سال؟
دستش رو تو ی موهاش فرو کرد و این دفعه با ملایمت خاصی گفت:
– فکر نمی کردم تو نیا ی چند سال به خاطرِ حرکاتم و حرفام این برخورد رو باهام داشته باشی. نه حرفی نه خنده ای!
صداش رفت بالا.
– نخواستم شوهرت باشم ولی لامصب چرا دیگه اینجوری سرد برخورد می کنی؟
تا هی ی ابروم رو دادم بالا و گفتم:
نیا – حرفایی که زد چیه ی کدوم به من نم ی خوره. نفرت! من اگه از تو متنفر بودم الان این جا نبودم. مشخصه منو نشناخت ی که این جور ی
یک طرفه به قاضی میری.
مکثی کردم و دوباره ادامه دادم:
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
سلام من مبلغ پرداخت کردم ولی برام دانلود نشده
سلام فایل رمان به ایمیل شما ارسال شد.