ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه

دانلود رمان عروس خون

این رمان حذف شد!

نویسنده: مینا گودرزی

ژانر: عاشقانه

بخشی از داستان:

زن الغر اندامی بیرون آمد و گفت:فقط باید بمیره.اگر غیر از قصاص حرفی بزنی،مادر جون به سر میشه.ما
خودمون میکسیمش.ببینم این دختره کیه؟
من هنوزم سرم پایین بود.او یقهام را گرفت و بلندم کرد و گفت:
_گوشای کرت رو و کن!فکر نکن پدرت رو ولش میکنیم،ما اونو میکشیم.
برای اولین بار با صدای لرزان گفتم:خانون تورو خدا اونو ببخشید،من غیر از پدرم کسی رو ندارم.
_خفه شو!ببند اون دهنت رو!پس برادر من چی؟هان؟
او داشت خفهام میکرد.نفسم بند آماده بود.دو مرتبه مرد جوان به دادم رسید و زن را کنار زد و گفت:با این چیکار
داری؟ولش کن!
اما او فریاد زد:ولش کنم؟حاال میبینی!جنازه پدرشو رو دستش میزارم.
بعد چادرش را جمع کرد و داخل اتاق شد و من لرزان بیرون رفتم و آبی به صورتم زدم،وقتی برگشتم آثاری از مرد
جوان نبود.باالخره بعد از مدتها عمه خسته بیرون آمد.به طرفش رفتم و گفتم:عمه چی شد؟پدر کجا رفت؟
_چی بگم،رو حرفشون وایسادن و میگن قصاص.از اون در به زندان منتقلش کردن.
_یعنی هیچ راهی وجود نداره که پدرم زجر نکشه؟
یک دفعه آن زن چاق که اول مرا زده بود،به من حمله کرد.من دستم را جلوی صورتم گرفتم اما او در حالی که
موهایم را میکند و توی سر و صورتم میزد گفت:اره بی حیا!یه راه هست،اونم اینه که درش بزنن.
دو زن دیگر هم عمه را میزدند.باز هم آن مرد جوان جلو آمد،دستم را گرفت و مثل پر کاهی عقب کشید و فریاد
زد:اینارو ول کنید!چرا به جون اینا افتادین؟
زن چاق گفت:تو چرا دفاع میکنی؟مگه قاتل برادرت،پدرش نبود؟
_برید پایین!میریم خونه.
وقتی برگشت چشمهای سیاهش به طرز خاصی مرا ترساند.دستم را رها کرد و رفت.به طرف عمه رفتم و هردو مثل
آدمهای بدبخت همدیگر را بغل کردیم و گریه سر دادیم.
قرار بعدی دادگاه افتاد بعد اعضا مراسم چهلم آن پسر.ولی دو روز قبل از تشکیل دادگاه قرار شد به منزل آنها
برویم و با هم صحبت کنیم.این قرار را آقای حق گنگو گذشته بود.عمه هر بار که به دیدن پدر میرفت التماس میکرد
تا از آنها رضایت بگیریم.عاقبت بعد از ظهر وکیل پدر آمد و بعد از صحبتهای زیاد سوار ماشین شدیم و حرکت
کردیم.ابتد هر سه ساکت بودیم ولی باالخره آقای حق گو سکوت را شکست و گفت:ببینید خانم شیئا،امکان داره با
شما بد برخورد کنن مخصوصاً با ترنم.ولی باید تحمل کنید چون اگر موفق به گرفتن رضایت نشید،معلوم نیست چی
میشه.
عمه گفت:من همه تالشمو میکنم ولی اون آدمهایی که من دیدم،زیاد امیدوار نیستم.
_چارهای ندارید،باید به دست و پاشون بیفتید،التماس کنید،شاید دلشون به رحم بید.
_من که دارم از ترس میمیرم.ترنم تو چطوری؟
_خوبم.
_دخترم سعی کن آروم باشی.

پیشنهاد سایت ماه رمان:

دانلود رمان ازدواج اشتباهی

دانلود رمان پشت دیوار تنهایی

این رمان حذف شد!

دانلود رمان عاشقانه

خواندن
دانلود رمان ریشه در حسرت برای کامپیوتر و اندروید
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
  • adminسلام فایل رمان به ایمیل شما ارسال شد....
  • ساراسلام من مبلغ پرداخت کردم ولی برام دانلود نشده...
  • ناشناسچه قدر زیبا ایکاش شهلا و استاد شاهرخی با هم عروسی میکردن خیلی بده آدمو بذارن تو...
  • Fateme mohammadiسلام دریا جان رمانت خیلی عالی بود بهتر از این نمیشد ولی حیف شد عشق تو با شایان ا...
  • کریمیادامش کجاس...
  • atefehچطور میشه دانلود کرد?...
  • فاطمهعالی...
  • یکتاعالی...
  • م.هتنکس...
  • سرمان ننویسی بهتره.مزخرف...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.