داستان من زندگی یه دختر رو روایت میکنه. دختری مثل من دختری مثل تو، دختری که جنسش ظریف و شکنندهست! توی وجود رستای قصهی من صبوری و مهربونی موج میزنه. رستای من میتونه با قلب مهربونش عاشق بشه. میتونه عشق رو جار بزنه؛ ولی مگه عشق بیدردسرم داریم؟ دختر قصهی من عاشق میشه، عذاب میکشه و خسته میشه غافل از اینکه عاشق، تنها نمیمونه…
—-✿❀ مقدمه ❀✿—-
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم با وفا ندارم جز درد
یک مونس نامرد ندارم جز غم
(حافظ)
—-✿❀ بخشی از رمان عاشق تنها نمیماند ❀✿—-
_ خانم ها و آقایان، ضمن عرض خوش آمد، لطفا جهت حفظ ایمنی پرواز و توجه به قوانین از لحظه ورود تا زمان ترک هواپیما تلفن همراه و وسایل الکترونیکی خود را خاموش نگه دارید و همچنین وسایل همراه خود را در بالای سر خود یا در زیر صندلی مقابلتان قرار دهید. متشکرم.
چند دقیقهای منتظر موندم تا بقیه مسافر ها هم سوار بشن تا دوباره صحبت هام رو تکرار کنم. تقریبا ده دقیقهای گذشته بود که سرمهماندارمون، خانم کمالی بهم اشاره کرد که سوار شدن مسافر ها تموم شده پس دوباره گفتم:
_ ضمن عرض خوش آمد، لطفا جهت ایمنی پرواز و توجه به قوانین از لحظه ورود تا زمان ترک هواپیما، تلفن همراه و وسایل الکترونیکی خود را خاموش نگه دارید. همچنین وسایل همراه خود در بالای سر خود یا در زیر صندلی مقابلتان قرار دهید. متشکرم.
بعد این آنونس، باید آنونس رعایت حجاب رو اعلام میکردم. چون بعضی ها واقعا مراعات نمیکردن و تا وارد هواپیما میشدن، حجابشون رو برمیداشتن.
_ بانوان محترم، با توجه به تاکید دین مبین اسلام مبنی بر حفظ ارزش های اخلاقی جامعه پیشاپیش از رعایت حجاب اسلامی توسط شما سپاسگزاریم! متشکرم.
بعد این که حرف هام تموم شد یه لیوان آب خوردم و صدام رو صاف کردم و باز هم شروع به صحبت کردم.
_ به نام خداوند بخشندهی مهربان! خانم ها و آقایان شب بخیر با درود به روان پاک بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران و با آرزوی سلامتی و طول عمر مقام معظم رهبری از طرف شرکت هواپیمایی طلوع، خلبان سرمدی، سرمهماندار خانم کمالی و سایر کارکنان این پرواز ورود شما را به هواپیمای صبا ایر خوش آمد میگوییم. شماره پرواز سههزاروچهارصد وبیستودو و مقصد ما فرودگاه آتاتورک ترکیه میباشد. مدت زمان این پرواز تا فرودگاه آتاتورک، دوساعت و بیستوپنج دقیقه تا سهساعت وپنج دقیقه تعیین شده است و تا ارتفاع شانزده هزار پا از سطح دریا پرواز خواهیم کرد. لطفا توجه داشته باشید، استعمال دخانیات یا استفاده از تلفن همراه در تمامی پرواز های شرکت هواپیمایی طلوع ممنوع میباشد. لطفا کمربند های مخصوص پرواز خود را ببندید، پشتی صندلی خود را به حالت عمودی اولیه برگردانید، میز جلوی خودرا ببندید و پوشش نورگیر پنجره ها را بالا بکشید. متشکرم.
صحبتم که تموم شد به چهرهی مسافر ها نگاه کردم. نگاهم روی صورت یه دختر بچه موند. از چشم هاش مشخص بود که بچهی شیطونی بود و با هیجان به اطراف نگاه میکرد. انگار سنگینی نگاهم رو حس کرد چون به سمتم برگشت. منم یه لبخند بهش زدم. دستش رو بالا برد و برام دست تکون داد. منم لبخندم رو عریض تر کردم. بالاخره مهتا اومد تا نمایش موارد ایمنی رو انجام بده. تیم خدمه پرواز ده نفر بودن. آقای سرمدی و کمکش آقای رفیعی، دو نفر هم جزء امنیت پرواز، من، مهتا و خانم کمالی هم جز مهماندار ها بودیم و یک نفر مسئول گالی(بوفه)، دو نفر هم توی آشپزخونهی هواپیما بودن. تعداد مسافران هم نودوهشت نفر بود.
_ خانم ها و آقایان، جهت حفظ ایمنی شما، مهمانداران نحوهی استفاده از تجهیزات ایمنی این هواپیما را به شما نشان خواهند داد. خواهشمندیم به نمایش موارد ایمنی توسط مهمانداران با دقت توجه فرمایید.
کمربند ایمنی:
این کمربند ایمنی شماست برای بستن حلقه فلزی را وارد قلاب کمربند نمایید با کشیدن بند متصل به قلاب کمربند را محکم کنید، جهت باز کردن درپوش فلزی را بالا بکشید.
ماسک اکسیژن:
چنان چه فشار داخل کابین به طور ناگهانی کاهش یافت یه ماسک اکسیژن از محفظه بالای سرِ شما پایین خواهد افتاد. فورا ماسک را به طرف پایین کشیده و آن را روی دهان و بینی خود قرار دهید. بند آن را پشت سر خود بیندازید و به طور طبیعی تنفس نمایید. ماسک را ابتدا برای خود و از ماسک های دیگر برای افراد تحت مراقبت خود استفاده نمایید.
همین طور جلیقهی نجات، راه های خروجی و کارت ایمنی رو توضیح دادم و مهتا هم اجرا کرد.
آنونس رو که تموم کردیم مهتا به سرکارش برگشت. کارش کمک به مسئول گالی برای آماده کردن سرویس مسافرین بود.
یک دقیقه سکوت کردم تا مسافرین خسته نشن و باز به حرفم گوش بدن.
بعد از یک دقیقه آخرین آنونسم رو در اول پرواز دادم.
_ خانم ها و آقایان، تا دقایقی دیگر چراغ کمربند ها خاموش خواهد شد. پیشنهاد میشود جهت حفظ ایمنی بیشتر تا زمانی که در صندلی خود نشستهاید، کمربند خود را به دلیل تکان های احتمالی، بسته نگه دارید. همچنین میتوانید از وسایل الکترونیکی همانند دستگاه پخش سی دی و کامپیوتر شخصی خود بعد از خاموش شدن چراغ کمربند ها استفاده نمایید. تا دقایقی دیگر از شما عزیزان با سرویس شام پذیرایی خواهد شد. خوشحال خواهیم شد چنان چه در طول پرواز نیاز به کمک داشته باشید، شما را یاری نماییم. متشکرم.
میکروفون رو سر جاش گذاشتم و به ساعت نگاه کردم. شام بین ساعت های هیجده تا بیستوسه و پنجاهونه دقیقه سرو میشد. الانم ساعت بیستودو و پنجاهونه دقیقه بود. پیش مهتا و خانم کمالی رفتم و یه ترولی رو تحویل گرفتم و به اول کابین رفتم. پخش غذا باید از صندلی اول و مسافر کنار پنجره شروع بشه، من پخش غذای سمت راست رو به عهده گرفتم، خانم کمالی ردیف وسط و مهتا هم سمت چپ رو به عهده گرفت. اولین نفر یه پیر مرد بود که دیابت داشت و قبل از پرواز و موقع خرید بلیط غذای رژیمی خودش رو انتخاب کرده بود. غذاش و نوشیدنیش رو با لبخندی ملیح تحویل دادم به کارم ادامه دادم تا رسیدم به اون دختر شر و شیطونی که از اول توجهم رو به خودش جلب کرده بود. با مهربونی غذاش رو بهش تحویل دادم و گفتم:
_ بفرمایید خانم کوچولو!
با زبون شیرینش جواب داد:
_ مرسی خانم بزرگ؛ ولی اگه نخورم چی میشه؟
_ اگه غذات رو نخوری وقتی هواپیما اوج بگیره دچار جت لگ میشی، یعنی هواپیما زده میشی. باید حتما غذات رو بخوری عزیزم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.