—-✿❀ نویسنده: محدثه مرادی❀✿—-
– گاهی اوقات زندگی چنان بازی با آدم میکنه که نمیتونی فکرش رو بکنی، از یک راه صاف میکشوندت به یک راه پر پیچ و خم و تو باید بهترین راه رو پیدا کنی.
– اینام تمام تحقیقاتم در مورد شخص مورد نظر شما.
…*دانلود رمان ضربان زندگی*…
این رمان حذف شد!
—-✿❀ نویسنده: محدثه مرادی❀✿—-
—-✿❀ ژانر: عاشقانه ❀✿—-
—-✿❀ تعداد صفحات: 250 ❀✿—-
—-✿❀ خلاصه ❀✿—-
– گاهی اوقات زندگی چنان بازی با آدم میکنه که نمیتونی فکرش رو بکنی، از یک راه صاف میکشوندت به یک راه پر پیچ و خم و تو باید بهترین راه رو پیدا کنی.
زندگی بازیهای زیادی داره و ما باید باهاش بسازیم زندگی هم تلخ و هم شیرینه جاده زندگی صاف نیست پر از پستی و بلندیهای شیرین و دردناکه، فقط ما باید در مقابلش قوی باشیم.
ضربان زندگی
محدثه مرادی[بانوی احساس] -بیوسا رستگار-
سرگرم درسام بودم که با صدای پیامک گوشیم حواسم پرت شد، روی صفحهاش شماره ناشناسی افتاده بود! پیامش رو باز کردم، نوشته بود:
– سلام، خوبی؟
این کیه که نصف شب هوس حال و احوال پرسی کرده؟! براش نوشتم:
– سلام فکر میکنم اشتباه فرستادی!
چند دقیقه بعد دوباره صدای پیامک گوشیم من و از افکارم بیرون کشید!
– خیلی ببخشید، مزاحمتون شدم.
کنجکاو شدم ببینم کیه؟ شروع کردم به تایپ کردن.
– نه بابا مزاحم چیه؟!
براش سند کردم که بعد از چند ثانیه جوابش برام اومد.
– شما دختری یا پسر؟
—-✿❀ بخشی از رمان نم شب ❀✿—-
– اینام تمام تحقیقاتم در مورد شخص مورد نظر شما.
نگاهی به تحقیقات شهرام انداختم و گفتم:
– عالیه، م ی تونی بری.
در مورد همه چیز نوشته شده بود، این که کی هست؟ پدر و مادرش کی هستن؟ رنگ مورد عالقهاش
و همه چیز زندگی دختره یا همون بی وسا رستگار.اسم عجیب و جالب ی داشت، امیدوارم پ ی شنهاد کاریم
رو قبول کنه این طوری خیلی خوب میشه.
آدرسش رو یاد داشت کردم تا سر فرصت مناسب برم پ یشش.
-بیوسا رستگار –
بالخره روز عروسی باربد رسید تصم یم گرفتم که نرم و فقط کادوش رو براش با پست بفرستم، حالم
افتضاح بود و تو این چند روز نه لب به غذا زدم نه میوه خودم رو تو ی اتاقم حبس کردم دانشگاه هم
نمیرم.
دچار افسردگ ی شدم نگرانی رو توی چهرٔه تک تک افراد خونه می بینم؛ این بال رو باربد سرم آورد و
حاال داره خو ش می گذرونه البته تقصی ر خودم بود که نتونستم از رابطم محافظت کنم و گذاشتم یک
نفر دیگه خرابش کنه.
زندگی واسم پوچ و روزمره شده بود با اصرارهای مدوسا و نامزدش من رو کشون کشون از اتاقم و
خونه بی رون کشیدن و مجبورم کردن بعد از مدت ها پام رو توی محی ط خی ابون بزارم، دیگه ازاون
تیپای روشن و شاد خبری نبود همه لباسام شده بودن رنگای تی ره. مدوسا و بهراد جلوتر از من راه
میرفتن و من هم پشت سرشون، به سنگ های ریز زیر پام ضربه م یزدم. به پ یشنهاد مدوسا رفتیم
یک کافی شاپ که تو راهمون بود.
هیچی از گلوم پا یین نمی رفت، این دو تا عاشق دل خجسته هم که مثالً من رو آوردن بی رون هر چی
تونستن سفارش دادن و به جای منم سفارش دادن و بعدم رفتن تو حلق هم دیگه.
این رمان حذف شد!
پیشنهاد ادمین:
دانلود رمان وال استریت پلاک ۲۴
خواندن
دانلود رمان عشق یه پسر هندی برای کامپیوتر و اندروید
قدرت گرفته از افزونه نوشتههای مرتبط هوشمند
—-✿❀پیشنهاد سایت ماه رمان❀✿—-
دانلود رمان شمیم اردیبهشت برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان وهم مطلق برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان عاشقانه
پاسخ دهید!