دانلود رمان شیرین تر از زهر
نویسنده: سارا.م
ژانر: طنز، عاشقانه
بخشی از داستان:
-آها اون اتاق سمت چپ!!؟
آقاهه رفت اون طرف و بعد از یک ساعت اومد بیرون و رفت سمت جایی که دارو پخش میکردن…
بعدشم اومد سمت منو گفت داروهایی که می خوان اینجا نداره سریع میره بیرون و بر میگرده و ازم خواست برم پیش داداشش وایستم تا بیاد…
منم از بس دختر حرف گوش کنی بودم رفتم تو اتاقی که آریا خان توش خوابیده بود…
رفتم کنار تخت وایستادم یه ربع گذشت و اون آقاهه نیومد منم نشستم گوشه ی تخت و شروع کردم با گوشیم ویکتور بازی کردن
یکم که بازی کردم دیدم نیومد ازی تخت پریدم پایین که برم بیرون ببینم چرا نیومده؟
یه نگاه به قیافه ی آریا کردم، خوشگل بودا!!…
یه صورت گرد که نه سبزه بود و نه سفید یه چیزی بین اینا ابروهاش پیوندی ولی معلوم بود یکم تر و تمیزشون کرده بینیش صاف و معمولی بود لباشم نازک و کوچولو و رنگ مو هاش هم مشکی و براق بود…
فقط چشماش که بسته بود رو نتونستم ببینم چه رنگین!!
موهاش که ریخته بود رو پیشونیش رو کنار زدم و برگشتم برم بیرون که دستم رو گرفت بدنم یخ زده بود…
پیشنهاد سایت ماه رمان: