نازنین سرمدی تکدختر ارتشبد بابک سرمدیه.
از اول، زندگیش تعریفی نداشته.
دخالتهای بیجای برادر بزرگترش و تیکههایی که از پدرش میشنیده، زندگی رو براش زهر کرده بود.
تا اینکه ناخواسته توی زمان سفر میکنه و مجبور به ازدواج با شاهزاده ایلام، ریموش میشه.
غافل از اینکه هیچ چیز اونطور که دیده و شنیده میشه نیست.
بخشی از داستان:
با اشارهاش سربازها به سمتم اومدن و دستهام رو محکم گرفتن و به سمت در کشوندن .
ای بابا ، شوخی حالیت نمیشه؟ چقدر بیجنبهای تو؛ بابا من شوخی کردم به خدا؛ بگو ولم کنن
، باشه ؟ هی …
هر چی داد زدم ، فایدهای نداشت . من رو از قصر بیرون بردن . باید اعتراف کنم که قصر زیبا و
باشکوهی
بود که با فاصلههای نسبتا کمی ، ستونها قرار داشتند و روی هر ستون ، نقاشی از زن یا مردی ، به
صورت
فوق العاده زیبا ، طراحی شده بود که یهو تبدیل شد به یک راهروی سرد و تاریک . سقفش پر از تار
عنکبوت بود .
تا حاال شده به غلط کردن بیافتید؟ اون هم به طور جدی؟ خوب اون موقع حس من بود .
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و به دو سربازی که من رو میبردن با التماس نگاه کردم؛ اما
فایدهای
نداشت . عین بز فقط روبهروشون رو نگاه میکردن و اصال به من نگاه نمیکردن .
با اشاره سربازی که جلوتر بود ، نگهبان در سلول رو باز کرد .
اولش چند تا سلول کوچیک بود که از الی نردههاش وضعیت خراب زندانیها معلوم بود . نگاه کردن
بهشون حالم رو بهم میزد . چشمام رو بستم تا چیزی رو نبینم که یهو تو یکی از این سلول ها هولم
دادن . چشمهام رو باز کردم؛ قبل از این که به خودم بیام و بتونم کاری بکنم در رو قفل کردن و رفتن .
به به . بدبختیهام کم بود ، این هم اضافه شد …
***
ریموش :
دخترک دیگر شورش را در آورده ، مراعات احوال مریضش را کردم که تا کنون به او چیزی نگفتم .
چگونه به خود جرئت میدهد مرا دیوانه خطاب کند؟ دخترک خیرهسر گستاخ .
همین طور با اعصابی خراب در اتاق راه می رفتم که صدایی ما را از فکر خارج کرد .
سرورم اجازه ورود میخواهم . داخل شو
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
سلام جلد دوم چجوری دانلودد کنم