قبل از اون ماجراها هم کسی برام تکلیف معین نمیکرد این من بودم که همه چیز رو خراب کردم با بی تجربگی با
مشورت نکردن با …
حاال که از همه دور بودم دوست داشتم زندگی رو خوب بسازم حداقل از این به بعد خوب زندگی کنم تو همین
فکرها بودم که قرص های مسکن کار خودشونو کردن و خواب عمیقی منو ربود.حوالی ساعت 5 بود که با صدای
تلفن از خواب پریدم
-الو بفرمایید
-سالم نازنین داداشی خوبی؟
-سالم خوبی؟
-منم خوبم روز اول هم خوب بود نگران چیزی نباش حالم خوبهمن خوبم تو چطوری؟روز اول چطور بود؟
-مطمئن عزیزم؟
-بهشون بگو نمیخواستم اینطوری بشه شرمنده امخوبن ولی دوری تو براشون سخته مخصوصأ که مجبورن نقش هم بازی کننمطمئن مطمئن باش مامان و بابا چطورن؟چیکار میکنن؟
-هنوز نمیخوای بگی چرا؟
-مگه بهم قول ندادی که دیگه نپرسی داداشی؟
-همه چیز جوره راستی خونه عالیهآره قول دادم قبول خوشگلم تو هم قول بده هر چیزی الزم داشتی بهم زنگ بزنی باشه؟
-به امید دیدارنگرانشون نباش خداحافظنه به مامان و بابا سالم برسون و مواظبشون باشخوشحالم که راضی هستی کاری نداری؟
بعد از قطع کردن تلفن تا میتونستم اشک ریختم سرم درد میکرد و خاصیت مسکن ها هم از بین رفته بود دستم
دوباره تیر میکشید
فکر رهام نمیکرد چرا با کارهام باعث این دوری شدم خودم هم نمیدونستم دلیل این دوری کار من بود یا نادونی و
بی تجربگی من ولی هر چی بود باعث شده بود من مهربونی مادرم،استواری پدرم و پشتیبانی بی دریغ برادرم رو
برای همیشه از دست بدم.
کاش زمان بازگشت داشت…کاش میتونستم به عقب برگردم و همه چیز رو جوری واقعیت ببخشم که دوری نباشه
تنهایی اذیتم نکنه و غصه و غم گلوم رو احاطه نکنه
کاش این بغض حقیقتأ میشکست اون وقت میتونستم ببخشم،بخشیده بشم و به قبل برگردم،به زمانی که شاد بودم و
خنده روی لبام بود
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.