—-✿❀خلاصه❀✿—-
قاصدک وارانه گِرد جاده میگردد و میگردد و او را هیچ منتظری نیست. رنگ دلباختگی، طاقتش را بریده و این دل، دلداری ندارد. لبخندی که به چشمش چنگ میزند، به قلبش ریشخند میزند! تصویر زنانی که دوشادوش مردش میرقصند، شیشه قلبش را نشانه میگیرد! نگاه مرد روی لیلیزاد و دستانش در دستهای دیگری… .
—-✿❀مقدمه❀✿—-
وقتی نیستی ز خودم سیر میشوم
مثل غروب جمعه دلگیر میشوم
هر روز یک خرابه به دوشم کشیده است
هر شب به ذوقِ دست تو تعمیر میشوم
مردِ غریبه ایست که از خویش میرَمد
وقتی به ذهنِ آینه تصویر میشوم
دیوانه – گیج – عاشق – حواسپرت
اینطور پیشِ جامعه تعبیر میشوم
از یک غرورِ محض به اشباع میرسم
وقتی به جُرم عشق تو تحقیر میشوم
یخ بست سینهام – کمکم کن ای آفتاب
دارم در انتظار تو تبخیر میشوم
ای بی هراس – تکیه به فردا نکن که من
کم کم برای دیدن تو دیر میشوم.
—-✿❀بخشی از رمان دارم دیر میشوم❀✿—-
چشمانش از تکههای پاره پاره شده دامن اسکاتلندی محبوباش که در گوشه به گوشهی اتاق خودنمایی میکرد، به روی عقربههای ساعتِ کج شده روی دیوار کشیده شد. پلکهایش را محکم به روی زشتی و زیباییهای دنیایش فشرد و دستش را مالشگونه به روی ناحیه مورد هجوم درد، به گردش درآورد. به ملحفه چنگ انداخت که رنگش از سفیدی به سرخی نجسی مایل گشته بود و تن رنجورش را از تخت دو نفرهشان جدا کرد.
احساس حقارت از قدم برداشتن، نفس کشیدن و سرِ افتاناش پیدا بود. اطراف چشماناش ورم داشت اما قلبش از پُر بودن باد کرده بود و قفسهی سینهاش نامنظم بالا و پائین میشد. در لبهی تیغی راه گزیده بود که طرفی از آن آتش و طرفی دیگر به ناکجا آباد منتهی میشد. اصلاً خود پا گذاشتن در این راه، انتهایی جز سیاهی نداشت.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.