دانلود رمان حس پایدار جلد اول
این رمان حذف شد!
نویسنده: ف_کوئینی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 711
بخشی از داستان:
مامان از صبح خونه نبود اما نمی دونستم کجاست.باید به پای فشار روم می گذاشتم یا خودخواهیم؟اطرافم
هرچی که می گذشت، خیلی بی خبر بودم.خیلی…برگشتم و به اتاق رفتم.نگاهی به شلوغی وحشتناک اتاق انداختم .
– کی می خواد اینا رو جمع کنه؟
مقنعه ی مشکی بلندم رو درآوردم و مانتوی کرم و شلوار لوله تفنگی مشکی رو همون وسط انداختم و به سراغ لوله
تفنگی آبی رفتم و پوشیدم.شلوار مشکی و مانتوی کرم رو توی کمد گذاشتم.مانتوی قهوه ای و مقنعه ی مشکی
کوتاهی کنار گذاشتم تا هروقت دکتر تماس گرفت بپوشم و برم .
چشمم به دفتر سیندرلایی خورد که وسط اتاق ولش کرده بودم.به سمتش رفتم و برداشتم.یه جوری باید وقت
گذرونی می کردم.نگاهی دوباره به صفحه ی گل و بلبل انداختم.پوزخندی مجدد برای نقاشی مسخره ام زدم و
صفحه ای جلوتر رفتم.طرز بیانم انگار رفته رفته بهتر می شد.شاید نشون از بزرگتر شدنم داشت.اما انگار از بزرگ
شدن، فقط همین طرز بیان رو به عنوان نشونی داشتم.هیچ کدوم از رفتارهای این چندسالم، به دخترهای بزرگ
نمی خورد.امروز و پای اون اظهارنامه، سن رو نوشتم بیست و سه.اما اصلا به بیست و سه ساله ها شبیه نبودم.بس
که حماقت پشت حماقت.بس که اشتباه پشت اشتباه.اگه این اتفاق ها نمی افتاد، بچگی هامون تا کجا ادامه
پیدا می کرد؟کی باید می فهمیدیم اشتباه می کنیم؟
– امروز مهندسی نرم افزار و آزمایشگاه مهندسی نرم افزار با استادی به اسم دکتر هومان شاهپوری داشتیم.من و
نوشین و مهتاب، به ترتیب قد جلوی پله ها ایستاده و منتظر بودیم هومان بیاد و به سایتی که کلاسمون داخلش
تشکیل می شد بریم.هرکسی که رد می شد اذیت می کردیم.البته من و نوشین.مهتاب فقط نگاه می کرد و گاه لب
می گزید. بقیه ی بچه ها هم کم کم نزدیک ما ایستادن .
با مینو که سمت دیگه ی راهرو ایستاده بود صحبت می کردم که مرد جوونی چندباری از بین ما رد شد.به سمت
انتهای سالن و دست چپ می رفت و برمی گشت و نزدیک اتاق اساتید می ایستاد.عصبی شدم .
– این آقائه چرا اینجوری می کنه؟سرم گیج رفت .
نوشین هم با صدای بلند شروع به شوخی کرد :
– نمی دونم بابا ولش کن اینو .
خندید .
– هومان جون کجایی عشقم؟
نوشین همیشه به اساتید، نسبت عشق می داد و می خندیدیم.براش فرقی نداشت استاد، پیر باشه یا
جوون…همون مرد جلو اومد و با لبخندی به قیافه های گیج ما نگاه ک رد .
– با من کلاس دارید؟
خیره به چشم های من و نوشین ادامه داد .
– هومان شاهپوری هستم .
پیشنهاد سایت ماه رمان:
دانلود رمان راز سر به مهر برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان رخصت برای کامپیوتر و اندروید
این رمان حذف شد!