دانلود رمان تو… تو مال منی
نویسنده: memolina
ژانر: عاشقانه
بخشی از داستان:
-راستی ؟! فردا پس فردا همین خانواده ات نیان خر منو بگیرن که دخترشون رو بی آبرو کردم؟
-نگران نباش!
-خونواده ات اگه می دونستن که نمی ذاشتن همچین غلطی بکنی! چه تضمینی میدی؟
-این تضمین که خونواده ای وجود نداره!
-چــــــــــــــــــــــی؟
-تو به یه مادر که سینه ی قبرستونه و یه پدر خارجی که وقتی سه سالم بود، ولمون کرد و برگشت به وطنش پی عشق جدید و دیگه ازش خبرینشد که نشد و یه برادر که تو همدان مشغول زندگی خودش و زن و بچه اشه و دو ساله که حتی زنگ نزده ببینه خواهرش زندست یا مرده، می گی خونواده؟
همه ی این ها رو با داد و فریاد بهش گفتم. خودمم تعجب کرده بودم. خیلی دلم پر بود ها!
ولی از یه طرف هم ترسیدم چون همه ی زندگیم رو براش رو کرده بودم و حالا که می دونست بی کس و کارم ، می تونست هر بلایی به سرم بیاره ولی با یکم فکر دیدم نه دلیلی داره بخواد این کار رو بکنه و نه من بچه بودم که نتونم از خودم مراقبت کنم.
پیشنهاد سایت ماه رمان:
دانلود رمان عاشقانه
پاسخ دهید!