ین رمان، فراز و نشیب های زندگی یک قاتل را شرح می دهد.
. تاکنون
به
که ،
در
دانلود رمان عاشقانه
دانلود رمان تراژدی
نویسنده: Ghostwriter
ژانر: تراژدی، عاشقانه، درام، معمایی، جنایی
تعداد صفحات: 320
خلاصه:
ین رمان، فراز و نشیب های زندگی یک قاتل را شرح می دهد.
زنی که بیشتر دوران عمرش را برای این کار تعلیم دیده، زنی بی رحم و خون ریز که زندگی انسان ها برایش پشیزی ارزش ندارد.
استقلال و آزادی اش همیشه در مرتبه ی اول بوده و هست، و حالا زمانی می رسد که برای به دست آوردن آزادی، دست به خـ یـ ـانـ ـت می زند.
خـ یـ ـانـ ـتـی که پیامدهایش نه تنها زندگی خودش، بلکه زندگی اطرافیانش را هم زیر و رو خواهد کرد.
خـ یـ ـانـ ـتـی که پایان کار را به یک تراژدی بزرگ بدل می سازد.
بخشی از داستان:
که به آن وطن میگویند بغض کنم و قلبم از شادی لبریز شود . درواقع هیچ احساس خاصی نداشتم که بشود از آن به نیکی تعبیر
کرد . تنها حسی که در قلبم حس میکرد نفرت بود نفرت از دنیایی که از آن فرار کرده بودم و به کشور غریب پناه برده بودم ، .
نفرت از افرادی که مرا از کشورم دور کرده بودند و مجبور شدم به خاطر آن ها همراه با سایرین پناهنده جای دیگر شوم
. تاکنون
از فردی که مرا آموزش داده حرفی به میان نیامده است نه؟ ،
شاید اگر کمی از گذشته بگویم زمان تلف شود، اما در آن لحظه تنها چیزی که ذهنم را درگیر کرده بود خاطرات گذشته بود ،
خاطراتی مربوط به دوران نوزده سالگی؛ خاطراتی مربوط به زنی الغر اندام و قد بلند با موهایی خاکستری رنگ و چشم هایی
به
رنگ براق ترین کاج ها . خوب به یاد دارم هنگامی که به آن دو گوی سبز تیره خیره میشدم حس میکردم قادر است مغزم ر ا ،
بخواند و افکارم را کنترل کند! مادام زنی بود که این قدرت را داشت ، . شاید تنها کسی که من تا آن زمان قدرت نه گفتن را در
مقابلش نداشتم اما برای من دلپذیر بود! مادام همیشه اسطوره و سرلوحۀ ، زنی که خصوصیاتش گرچه عجیب و ترسناک بود ،
زندگی ام بوده است . شاید به دلیل رفتار نرم و مهربان توأم با خشکی و جدیتی که در برابر دیگران با من داشت . با این که
سخت گیر و همیشه اخم آلود بود ولی در مقابل من همیشه نوعی نرمش به خصوص در صدا و حرکاتش بود و همین تبعیضی ،
که بین من و سایرین قائل بود باعث میشد نتوانم در مقابلش زیاد جوالن دهم و سرکشی کنم و دقیقا همین موضوع تبعیض ،
بود که حسادت بقیه را بر انگیخته بود و افرادی که حتی فکرش را هم نمیکردم علیهم متحد کرد و کار مرا به سیسیل رساند و ،
یا حتی بدتر به دلوکا! ،
نمیدانم علت این نرمش به خصوص دقیقا چه بود! این مسئله که من مادام را یاد فرد به خصوصی در دوران جوانی اش
میانداختم؟ و شاید عملکرد مطلوبم در تمرین ها . نمیخواهم از خود زیاد تعریف کنم ولی با وجود این که در مدرسه وضعیتم ،
متوسط بود در تمرین های فوق برنامه)کالس های رزمی و تیراندازی( کسی یارای مقابله با من را نداشت ، . حتی ناتاش اکسی
که ،
روزگاری بهترین دوست و حتی خواهرم بود .
یکی از قوانینی که در عمارت سیب سرخ اجرا میشد ولی سربلند ، مسابقه چهار مرحله ای آخر بود؛ مسابقه ای که سخت نبود ،
درآمدن از آن تاثیر به سزایی در امتیازات داشت؛ چون اصوال افراد بر اساس امتیازاتی که در مسابقه میگرفتند یا عملکردشان
در
طی یازده سال آموزش مگر این که رئیس آن باند خودش شخص را انتخاب کرده ، طبق رتبه بندی به مناطق ارسال میشدند ،
باشد . مسابقه زمان دار بود و هر کس که زودتر از سایرین کار را تمام میکرد مسلما امتیاز باالتری میگرفت ، . مسابقه ای که
هنگامی که به سن هجده سالگی میرسیدی تا سه بار ، میتوانستی در آن شرکت کنی ، .
با کمات تاسف باید قید کنم که به شخصه دوبار در مسابقه شرکت کردم . گرچه بار اولی که مسابقه را باختم حتی به درب ،
پیشنهاد سایت ماه رمان:
دانلود رمان تحفه نجس برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان الهه بهشتی برای کامپیوتر و اندروید
باکس دانلود
پاسخ دهید!