آنالی کنیــز خــان! توسط آتاش خان خریده میشه و وقتی وارد عمارتش میشه…
—-✿❀بخشی از متن رمان❀✿—-
به سمت اتاقی رفت که تا الان ندیده بودمش. با کلید فلزی بلندی در رو باز کرد. اتاق تمیز و روشنی بود. متفاوت با سولههای کثیفی که خوابگاهمون بود.
– دست به هیچ چیز نمیزنی!
در رو بست و موهای چربش رو پشت گوشش زد. نمیتونستم حتی برای چند ثانیه بهش خیره بشم.
– لباسهات رو در بیار!
چشمهام گرد شد.
– چی؟
– کری مگه؟ در بیار باید تمیزت کنم.
بعد به حموم اشاره کرد.
– خودم… خودم میتونم برم حموم.
نگاهی به سرتاپام انداخت.
– در بیار!
نمیتونستم، نمیتونستم این کار رو بکنم.
– من همه آموزشهاتون رو یاد گرفتم. همه رو مو به مو انجام میدم. میدونم چطوری میتونم خودم رو تمیز کنم. آموزشهاتون عالی بود.
به چشمهام خیره شد انگار از اینکه ازش تعریف کرده بودم خوشش اومده بود.
– بگو ببینم چطوری حموم میکنید؟
آب دهنم رو قورت دادم. من از پسش بر میاومدم.
– اول تشت رو پر آب میکنیم. با تشت کوچیکتر سفید رنگ روی سرمون آب میریزیم، فقط دو بار. بعد دو بار هم بدنمون رو آب میکشیم. شامپو رو برمیداریم و به اندازهی طول موهامون استفاده میکنیم وقتی…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.