خوشتیپ شده بود
پیرهن جذب سورمه ای پوشیده بود و شلوار سورمه ای پررنگ تر و کت سفید
بعد از خوش امد گویی روی مبل نشستن
بابا گفت :بهتره بریم سر اصل مطلب
بابای پویا:درسته راستش گویا دختر شما از شاگردهای پویا بوده و اونم شیفته کماالت
دخترتون شده و اگه شما اجازه بدید با دخترتون انشاالله ازدواج کنن
بابا سریع گفت :دختر من فعال پشت کنکوریه و باید تمام حواسش روی درسش باشه در
ضمن فعال سنش برای ازدواج مناسب نیست من اینهارو پشت تلفنم خدمتتون گفتم
همچنین اینکه میتونیم فعال این دوتا را محرم کنیم و بعد از کنکور مانیاخانم برن سردرسته ولی خب پسر من هیچ مشکلی با درس خوندن ایشون نداره
زندگیشون
بابا فکری کرد
که گفت :اگه االنم اجازه بدید تا شما فکر میکنید بچه ها برن باهم صحبت هاشونو بکنن
میتونن برنخواهش میکنم اختیار دارید
از سرجام بلند شدم و پویا رو به سمت اتاقم راهنمایی کردم
و خودم روی تخت نشستم
و اونم روی کاناپه توی اتاقم
+من دوست دارم همسر ایندمخب شما اول بفرمایید
باهام منطقی برخورد کنه
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.