لیلی دانشجوی رشته ی عکاسی و دختری آروم و بی سرو صداست که به خاطر شرایط خاص زندگی که داشته و داره منزوی و گوشه گیر شده.
عاشق یکی از هم کلاسیاشه به اسم سیاوش آزادروش.
لیلی به شدت حس می کنه تو رقابتش برای بدست آوردن قلب این پسر بین دخترهای دیگه بازندست و این وسط همه چیز به تصمیم این پسر بستگی داره.
و زمانی که باید بگذره و همه امیدوارن با گذشتنش بدی ها بره و خوبی ها به جاش بیاد.
اما آیا واقعا همیشه اینطوری میشه؟
آیا همیشه با گذشتن زمان خوشبختی پیدا میشه؟
شاید هم زمان همون چیزی باشه که در نهایت انتقام می گیره…
بخشی از داستان:
هرکسی از هرگوشه ی کالس چیزی می گفت .
کاش مثل روزهای پیش همان ته کالس جدا از بقیه کنار سیاوش نشسته بودم.
آنوقت حتما او سر حرف را باز
می کرد و از آخرین کتابی که خواندم یا آخرین فیلمی که نگاه کردم می پر سید
و من یکدفعه خجالت و سکوتم
را می گذاشتتتم کنار و با هیجان برایش از کتاب های دن براون می گفتم که به
تازگی یکیشان را تمام کردم و
چقدر چیزهای عجی و غریبی از خواندنش د ستگیرم شد، بعد بچرسد همون
که کد داوینچی رو نوشته ؟ آه..، به
نظرم او دیوونه است ..
نه ستتیاوش..اصتتال اینطوری نیستتت ..فقط مویتوع هایی که انتخاب می کنه
یکمی جنجال برانگیزه
اون طرفدارانه نقل می کنه لیلی ، این رو که نمی تونی کتمان کنی ..!
میخواهم باز هم از نویستت نده ی محبویم د فاع کنم . ا ما ب عد فکر می کنم
شکست و دلخوریه سیاوش اصال
ارزشش را ندارد..
سیاوش، بیخیال بیا در مورد یک چیز دیگه بح کنیم ؟
آها..بزار عکس های جدیدی که گرفتم نشونت بدم…
بعد هم من بی توجه به استاد که مدام تذکر میداد حواسمان به درس باشد محو
عکس هایش می شدم .
با مشت کوبیدم به گیج گاهم ..! وای خدا..دارم دیوانه میشم ..
ا ستاد نیکخواه که وارد شد همه نیم خیز شدند. ترم اولی ها انگار که صندلی
بازی باشد پریدند طرف نیمکت
هایشان. امیدوار بودم هیچ کسی کنار من نشیند که اینطور هم شد….!
تمام مدت کالس توی دفترچه ام زیر میز م شغول نقا شی ک شیدن بودم. بیآنکه
بفهمم چهره ی سیاوش را
طراحی می کردم..مثل همیشه ..ناخواسته …تقریبا نزدیک به یک دفتر دویست
برگ از چهره اش در حالت های
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.