یه جورایی قدرتت مثل عزرائیل می مونه-
! شما ها واقعا دیونه اید ، یا من رو دست می ندازین-
به سمت در می ره ، با عصبانیت دستگیره ی در رو لمس می کنه، در رو باز می کنه
!و از اتاق خارج می شه
: چند دقیقه ای می گذره که (نورا) وارد اتاق می شه بهم چشم می دوزه و می گه
!برسام چی بهش گفتی ، که تصمیم گرفته بره؟-
.متعجب داد می زنم
چی!!؟ داره می ره ؟! کجا؟-
!حتما خوابگاه ، جایی دیگه ای رو نداره-
با عجله رفتم تو سالن داشت ، با مامان خدافظی می کرد،
.از مامان جدا شد؛ به سمت حیاط رفت ، فورا خودم رو بهش رسوندم
آدرینا کجا داری می ری ؟-
!جایی می رم که توش آدم دیونه ای نباشه؟-
نظر لطفته فک می کنی دیونم ؛ اگه از اینجا بری آسایشت بهم می خوره ، گروه-
های زیادی هستن ، که می خوان قدرتتو مال خودشون کنن،
: پوزخند زدو گفت
مال خودشون بیان قدرتام رو بگیرن ؛ خدافظ-
! اه لعنتی نمی شه به زور نگهرش داشت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.