خودشم کارای شناسنامه ی افسون رو انجام داد با پول و پارتی که داشت افسون سلیمی
تبدیل به افسون محتشم شد
دیگه الان قانونا دخترش بود بااینکه گرفتاریش زیاد بود اما بالاخره افسون دخترش شد
داریوش و ستاره تو راهرو منتظر بودن که دکتر صداشون زد هردو وارد اتاق شدن
ستاره رفت کنار افسون ولی داریوش انگار پاش به زمین چسبیده بود نمیدونست چیکار
کنه یعنی باید میرفت جلو و ابراز خوشحالی میکرد؟ با صدای ستاره بخودش اومد
ستاره_داریوش جان؟ چرا اونجا ایستادی؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ماه رمان | دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.