⁃ بله داشتم خدمتت عرض میکردم که پس فردا اونم از راه به در میشه، موى بلند از من مىخواد و ته ریش. صفا بده بره جونِ ابی.
دانلود دانلود رمان چه بی تابانه می خواهمت برای کامپیوتر و اندروید
دانلود دانلود رمان چه بی تابانه می خواهمت برای کامپیوتر و اندروید
—-✿❀نام کتاب: چه بی تابانه می خواهمت❀✿—-
—-✿❀نویسنده: مژگان ملیکان❀✿—-
—-✿❀ژانر: عاشقانه❀✿—-
—-✿❀خلاصه❀✿—
چه بیتابانه میخواهمت»، داستان دلدادگیست. عاشقانهای آرام بین دو انسان با دو دنیای متفاوت. و تنها عشق میتواند دنیاها را به یکدیگر گره بزند…
عاشقانهی آرام فرهاد و گلشنش همواره آرام نیست. گاه تندبادی از راه میرسد و آرام امنشان را بر هم میزند، طوفان به پا میکند و خرابی به بار میاورد…
—-✿❀بخشی از متن رمان❀✿—-
این مرد حالم را عجیب خوب مىکرد. انگار همیشه باید شوخى و خندهاش به راه باشد. پر از انرژى مثبت بود و سخاوتمندانه و با دست و دلبازی این انرژى را به دیگران هم منتقل میکرد.
⁃ چشم چون شما گفتى حتما دیگه واجب شد یه صفاى دبش بهشون بدم.
⁃ ببین دکتر جون! خانم من اخلاقش تازه خوب شده ها!
⁃ ابی جان! لطفا!
⁃ مادام ارغوان! شما اجازه بده من دکتر رو روشن کنم.
رویش را به طرفم برگرداند و با چشمکی ادامه داد:
⁃ بله داشتم خدمتت عرض میکردم که پس فردا اونم از راه به در میشه، موى بلند از من مىخواد و ته ریش. صفا بده بره جونِ ابی.
⁃ فرهاد خان! این ابی جان من طرفهاىِ غروب که میشه از آب نمکش میاد بیرون و میشه گولهى نمک. به حرفاش زیاد توجهى نکنید.
با گفتن این جمله، ارغوان خندید و رویش را به سویِ ابی برگرداند و با شیفتگى و تحسین به او خیره شد. جرعهای از لاتهام نوشیدم و به حرکات دلنشین و صمیمی این زوج دوستداشتنی نگاه کردم. ارغوان با لبخند زیبایى همچنان به چشمان و صورت ابی زل زده بود. ناگهان دلم لرزید. دلتنگ شدم. دلتنگ چشمان زیبایى که یک روز بهارى تمام عشقِ دنیا را در خود جاى داده بودند. صداىِ تحسینگرِ ابی مجالم نداد و مرا از آن روز بهارى بیرون کشید و به زمستان بَرَم گرداند:
⁃ دکتر جون! نگاش نکن این جورى خوشگل، خوشگل و شیرین نگاهم مىکنهها. کلا زندگیم رو دایورت کرد این دختر. تلخى ها دیدیم دکتر جون تا به این شیرینىها رسیدیم.
پاسخ دهید!